هر روز پیامبری از کنار خانه ...می گذرد...

سالروز میلاد عیسی مسیح مبارک

1390-5-29-2011820143315621344476255.JPG (314×235)

پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد
و ناگهان‌ هزار گنجشک‌ عاشق‌
از سرانگشت‌های‌ درخت‌ کوچک‌ باغچه‌ روییدند
و هزار آوازی‌ را که‌ در گلویشان‌ جا مانده‌ بود، به‌ ما بخشیدند.
و ما به‌ یاد آوردیم‌ که‌ با درخت‌ و پرنده‌ نسبت‌ داریم.

پیامبری از کنار خانه‌ ما رد شد.
ما هزار درِ‌ بسته‌ داشتیم‌ و هزار قفل‌ بی‌ کلید.
پیامبر کلیدی‌ برایمان‌ آورد.
اما نام‌ او را که‌ بردیم،
قفل‌ها بی‌رخصت‌ کلید باز شدند.

من‌ به‌ خدا گفتم: امروز پیامبری‌ از کنار خانه‌ ما رد شد.
امروز انگار اینجا بهشت‌ است.
خدا گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ هر روز پیامبری‌ از کنار خانه‌تان‌ می‌گذرد
و کاش‌ می‌دانستی‌ بهشت‌ همان‌ قلب‌ توست.

‌عرفان‌ نظرآهاری


*سیمای حضرت مسیح در قران کریم (+)

** حکایتی از حضرت مسیح (ع) که می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می کرد....(+)

او که رفت ....

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/189758_204153519614575_3981314_n.jpg

بوی اسب می دهی
بوی شیهه، بوی دشت
بوی آن سوار را
او که رفت و هیچ وقت برنگشت

عرفان نظرآهاری

خنده هاي كوچكش قيامتي ست

اين فرشته ساده است و خط خطي ست
سر به زير و يك كمي خجالتي ست
بوي سيب مي دهد، لباس او
دامنش حرير سبز و صورتي ست

خنده هایش قیامتی ست 

اين فرشته راستش خود تويي
قصه فرشته ات حكايتي ست

عرفان نظر آهاری

ادامه نوشته

تاب میخورم؛ از فراز آسمان

مــی خــواهــم کمــی بــروم
آن ســوی دنيــا!
آنجــا کــه آسمــان،
پنجــره بيشتــر دارد
و خــدا هــم،

ديــدی بهتــر ...


شاید وقتی دیگر...

شاید مرا دیگر نشناسی ، شاید مرا به یاد نیاوری

اما من تورا خوب می شناسم

ما همسایه شما بودیم و شما همسایه ما

و همه مان همسایه خدا
.
.



دوست من، همبازی بهشتی ام!

نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده

هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ می زند:

« از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است

اگر گم شدی از این راه بیا »

بلند شو، از دلت شروع کن

شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم!

ادامه نوشته

در ایستگاه استجابت دعا نشسته ام...

یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود...

توی ایستگاه استجابت دعا نشسته بود

عرفان نظرآهاری

ادامه نوشته

بازی من و خدا



سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هيچ چيز
مثل بازی قشنگ ما
عجيب نيست
بازی يی که ساده است و سخت

جاده هایِ روشنِ خیال

يك شبي ولي
مطمئنم عشق بال مي شود
راهيِ
جاده‌هاي روشن خيال مي‌شود



سماجت...

او با سماجت
بيرون كشيد آخر خودش را
از جرز ديوار
آن وقت فهميد
كه زندگي يعني همين كار