بسان ِ برکه هایی

مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود
زخم ها زیباترت کرده اند
به برکه هایی شبیهی که
با سنگ زیباترند...
حسن آذری
عکس از اینستاگرام amir.ali_gh

مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود
زخم ها زیباترت کرده اند
به برکه هایی شبیهی که
با سنگ زیباترند...
حسن آذری
عکس از اینستاگرام amir.ali_gh
بوی دریا می آید
دور که می شوم
صدای باران!
بگو تکلیف ام با چشمهایت چیست؟
لنگر بیاندازم عاشقی کنم؟!
یا چتر بردارم و دلبری کنم؟!

بهرنگ قاسمی
بر آب
وقتِ رفتن، عکس رخت فتاده؟!
یا باغبان
زِشرمت، گل را به آب داده؟!

سبزواری
*عنوان از صائب تبریزی
من ماهی خسته از آبم
تن می دهم به تو
تور عروسی غمگین
تن می دهم به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده است

«گروس عبدالملکیان»
گرچه از فاصله ماه به من دورتری
ولی انگار همینجا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تويی می خندی
باد می آيد و
انگار تويی می گذری...

سنگ در برکه می اندازی و می پنداری
با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد

کِی به انداختـنِ سنگ پیـاپـی در آب
مـاه را میشود از حافظۀ آب گرفت؟!
ت.ن: دو بیت آورده شده، از دو شعر مختلف از کتاب "گریه های امپراتور" است. بیت اول از غزل "می پندارم ماه!" و بیت دوم از غزل "از حافظه ماه" گرفته شده و به خواست من اینجا کنار هم نشستن.
ضمنا لازم به ذکره که ضمیر بیت اول را به عمد تغییر داده ام و البته دوست تر داشتم ضمیر جمع مخاطب بیاورم که چون حس کردم کمی وزن اش به هم میریزد، گذشتم.
این عکس و این عکس هم ببینید و حوصله داشتید نظر بدید.
مثل عکس رخ مهتاب که
افتاده بر آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
