وقت است که همچون مه تابان به درآیی

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

خنده ای زآن لب ِ شیـرین شکـربار بیـار

وقت است که همچون مه تابان به درآیی

حضرت حافظ

 

*عنوان نیز از حضرت حافظ:

در تیره شب ِ هجر ِ تو جانم به لب آمد / وقت است که همچون مه تابان به درآیی

خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است

حضرت حافظ

 

دست از طلب ندارم

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کـز آتش ـ درونـم دود از کفـن بَرآیـد

دست از طلب ندارم

حضرت حافظ

زلف هندوی تو در تاب است و ما را تاب نیست...

مدامم مست میدارد نسیم ِ جَعد ِ گیسویت

خرابم میکند هردم فریب ِ چشم ِ جادویت

من و باد ِ صبا مسکین دو سرگردان ِ بی حاصل

من از افسون ِ چشمت مست و او از بوی گیسویت...



*عنوان ِ زیبا از "خواجوی کرمانی" :

              زلف ِ هندوی تو در تابست و مارا تاب نیست / چشم ِ جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست

* از "حافـظ" :

               از بهر خدا زلف مپیرای که ما را / شب نیست که صد عربده با باد ِ صبا نیست

چه سرگردان همی ‌دارد تو را این عقل کارافزا

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی 
عشق داند که در این دایره سرگردانند...

پروانه ها در مدار دایره
عنوان از اين غزل مولوی
ادامه نوشته

و خدایی که در این نزدیکی است ...

          سلامــﮯ چــو بوی خوش آشنــایـــــﮯ                                   بداטּ مــردم دیــده ی روشنــایـﮯ 

          درودی چــــــو نـــور دلِ پــــارســـایــاטּ                                    بداטּ شمع خلــوتگـــه پارسایــﮯ 

                                                                                                                                  (خواجه حافظ شیرازی )

+خوشحالم که لطف دوستان شامل حالم شد و منم شدم یکی از نویسندگان این وبلاگ زیبا .... امیدوارم لایق این لطف باشم

+ این شعر و این گل زیبا هم تقدیم به همه  دوستان خوبی که خواننده ی این وبلاگ هستند.

جُرمِ ستاره نیست!

از چشمِ خود بپرس
که ما را
که می کُشد؟!
جانا!
گناهِ طالع و
جُرمِ ستاره نیست!

حافظ شیرازی

به تو می اندیشم...‏

چنان پُر شد فضای فکرم از دوست
که یاد خویش گُم شد از ضمیرم

حافظ (با کمی دخل و تصرّف)

پی نوشت: عکس متحرک است.

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت...

دی گفت طبیب
از سرِ حسرت، چو مرا دید
هیهات!
که رنجِ تو زقانونِ شفا رفت
...



دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم؟!

فرو رفت از غمِ عشقت
دمم
دم می‌دهی
تا کی؟!




باز طوفان گرفت ابراهيم ....

خراب‌تر ز دل ِ من 

غم ِ تو ، جاي نيافت؟


حافظ

نشان یار سفرکرده از که پرسم باز؟*‎‏

باز دیروز
شهرِ
دوازده میلیون و هفتصد و نود و شش هزار و پانصد و چهل و سه نفری تهران
خالی بود
بس که در سفری

تهران
مصطفی مستور
"چند روایت معتبر درباره دوزخ"
از کتاب "تهران در بعدازظهر"
*

تقدیر یا چه؟

قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند...

* انشاءالله حافظ من رو میبخشه به خاطر این انتخاب D;
* این مطلب جدی و مرتبط با بیت هم مایلم بخوانید و نظر دهید؛ لطفا.

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است*

گـریه نکرده ام
از وقتی نیستی،
هی گرد و خاک می رود
توی چشمم!

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است

ز بیخودی طلب یار می‌کند «حافظ»
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است!

منجی عالم ز حرا آمده

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیدۀ ما را؛ رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...

حافظ شيرازى


* براى مبعث خاتم النبيين، رحمة للعالمين،‌ رسول اكرم صلى الله عليه و آله
* مبارك مان باد... باشد كه چشم ما هم به ظهور روشن گردد و از اين ظلمات رهايى يابيم...
* اينجا و اينجا را هم ببينيد.
* كامل غزل

اين سوز نهفتن تا كی؟

برقی از منزل ليلی بدرخشيد
 وه كه با خرمن ِ مجنون ِ دل افگار چه كرد..


حافظ

عشق دریایی کرانه ناپدید...‏

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست...

حافظ
كامل غزل


* عنوان از رابعه بنت كعب (رابعه بلخى)
: عشق دریایی کرانه ناپدید .... کی توان کردن شنا، ای هوشمند؟

* اينها هم جالب بودن:

عبيد زاكانى ميگه:
دگر مگوى كه هر بحر را كنارى هست...از آنكه بحرِ غمِ عشق را كنارى نيست
يا شاه نعمت‌الله ولى ميگه:
بحرى ست بحر دل كه‌ كرانش پديد نيست ... راهى ست راه جان كه نشانش پديد نيست

ادامه نوشته

دربند تن...

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم...


حافظ

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید...از قبله ابروی تو در عین نماز است

 المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست، حقیقت نه مجاز است
 
از وی همه مستی و غرور است و تکبّر
 وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او مَحرمِ راز است...

حافظ

كامل غزل

* به شكرانه زيارتى كه در ايام تعطيلات نوروز روزى مان شد... آن هم با خانواده، بعد از سالها....

* خوب میخواندش، خواننده افغان... یک جور خاصی شنیدنی ست.... بشنوید


ادامه نوشته

ای دوست...‏

خلوت گزیده را، به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست، به صحرا چه حاجت است؟

کوی دوست

حافظ

* انتخاب و همراهی بیت با این تصویر از اینجاست. کامل غزل هم در ادامه مطلب.

* برای سیزدهم فروردین و سیزده به در، یادداشتی گذاشتم اینجا و این بیت بالای تصویر را گذاشتم کنار چند بیت دیگر که به نظرم هم معنایی داشتند:
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا .... تو قدم به چشم من نِه، بنشين كنار جوئی... فصیح الزمان شیرازی
هرکس به تماشایی، رفته ست به صحرایی .... ما را که تویی منظور، خاطر نرود جایی... سعدی
هر کسی را سرِ چیزی و تمنای کسی ست .... ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر.... سعدی

ادامه نوشته

کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از کجا جویم؟/ که گشته ام ز غم و جور روزگار، ملول

ز دستِ
جورِ تو
گفتم:
ز شهر
خواهم
رفت
...
حافظ
هماهنگى از اينجا
* مصرع بعدش: به خنده گفت که: «حافظ برو! که پای تو بست؟!»

* انصافا هماهنگى و حس و حال ش خوب بود.... فقط مصرع را كه ميخوانم، ياد آن يكى بيت حافظ ميافتم كه:

      حاشــا که من از جـور و جفای تو بنالم ....  بیداد لطیفان همـه لطـف اسـت و کرامت

* عنوان هم از جناب حافظ

کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت...

آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت


خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی

مصلحت دید من آن است که یاران همه کار

بگذارند و خم طره یاری گیرند


رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند


«حافظ»          

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من...داشتم آرام اگر آرام جانی داشتم*‏

گفته بودی:
"عاشق شو ارنه روزی؛ کار جهان سر آید..."
یادمان بود...
حواس مان هم بود که گفته بودند:
همین روزها، شاید شاید
دنیا بساط ش را جمع کند و تمام.
اما چه میتوانستیم کنیم؟
به قول خودت که:
"عاشقی نه به کسب است و اختیار..."
ما را چه به این حرف ها؟
جهان هم بالاخره یک روز تمام میشود
امروز که نشد، شاید فردا
و لابد، ما همچنان به دردِ بی عشقی دچار!

دلنوشته ها(نجوا رستگار)


ت.ن: میگفتند طبق پیشگویی ها، 21 دسامبر، آخر دنیا ست. تمام میشود... نشد.
اما این طرح، خیلی خووب بود... دلم نیامد اینجا نیاورمش. گفتم کمی هم خطابه به جناب حافظ بنویسم، بد نیست :)اصل طرح هم اینجاست، بی حرف های اضافه من. گویا ایده هم از جناب پاک ضمیر.

* شعر عنوان، برگرفته از شعر رهی معیری ست، با تغییری اندک

* اینجا هم همین پست آمده.

کارگاه ِهستی

عاشق شو
ارنه روزی
کار ِ جهان سرآید

ناخوانده
 نقش ِ مقصود
از کارگاه ِهستی

به مناسبت روزِ بزرگداشتِ حافظ

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

بر آستان جانان، گر سر توان نهادن
گلبانگِ سربلندی، بر آسمان توان زد

بیا و ضامن من شو
پ.ن: عنوان برگرفته از این غزل و شعر پست برگرفته از این غزل.
ت.ن: هرچه کردم، دلم نیامد پستی برای ولادت امام رئوف، نیاورم اینجا. این شد که این شعر را آوردم، گرچه قبل تر اینجا با تصویر دیگری آورده بودم. عدم امکان سرچ راحت در گوگل و آرشیو گوگل ریدرم، مجبورم کرد از داشته های قبلی استفاده کنم. حالا پیشنهادتان بین عکسی که آورده شده و این عکس، برایم کمک است در اینکه با خیال راحت تری از این پست بگذرم.

بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار*

گفتی که
رفته رفته چو عمر
آیمت به سر

عمرم زدیر آمدنت
رفته رفته
رفتــــ....

محتشم کاشانی

*بی عمر
زنده‌ام من و این
بس عجب مدار

روز فراق را
که نهد در شمار عمر؟!

حافظ شیرازی (+)

مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای*

مریز دانه
که ما خود
اسیر دام توایم

ز صید طایر بی بال و پر
چه می خواهی؟


رهی معیری
همراهی شعر و تصویر از اینجا (+)
* عنوان از حافظ، شنیداری را از اینجا بشنوید (+) اما غزل صحیح و کامل را از اینجا بخوانید (+)

قاصدک اما جریان ندارد در شریان هایِ خیال*

بیا
که پرده ی گلریز هفت خانه ی چشم
کشیده ایم
به تحریر کارگاه خیال

حافظ شیرازی

غزل کامل اینجا (+)

* عنوان دل نوشته ها

یار کجاست؟؟!‏

باده و مطرب و می جمله مهیاست
ولی
عیش بی یار مهیا نشود
یار کجاست؟؟!

باده و مطرب و مى جمله مهياست

كامل غزل

حافظ

شب ِ قدر

آن شب ِ قدری که گویند
اهل ِ خلوت
امشب است.

یا رب!
این تاثیر دولت
در کدامین کوکب است؟!

حافظ شیرازی

شخصا فضا سازی و  حس ِ عکس را بسیار دوست دارم.
اینجا
هم لینکی برای شنیدن.

از نظر خواهد شد

ماه شعبان
منه از دست قدح
کاین خورشید
از نظر
تا شب ِ عید ِ رمضان
خواهد شد!

حافظ شیرازی

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند

مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند

رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند



برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست...

حافظ

ادامه نوشته

دارم من از فراقش، در دیده صد علامت

دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

اشک بر دیده

حافظ