هرجا چراغی روشنه/ از ترس تنها بودنه...
هرجـا چراغی روشنه، از
ترسِ تنها بودنـه
ای ترس تنهایی من، اینجا چراغی
روشنه
اینجا یکی از
حس شب، احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط، با
کوه صحبت می کنه
جایی که من تنها شدم، شب قبله گاهه آخره
اینجا تو این
قطب سکوت، کابوس طولانی تره
من ماه میبینم هنوز، این کور سوی روشنو
اینقدر
سوسو می زنم، شاید یه شب دیدی منو
هرجا چراغی روشنه، از ترس تنها بودنه
ای
ترس تنهایی من، اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب، احساس وحشت میکنه
هر
روز از فکر سقوط، با کوه صحبت میکنه
+ نوشته شده در شنبه هشتم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 22:25 توسط نجوا
|