انار!
تو دیگر نیستی؛
انار شکسته ای که خاطره های خونینش تنها،
بر دست و دهان میماند.
تو دیگر نیستی؛
مگر به صورت شعری در دهان...
و لمس سرانگشتهای تمام شده ات در دستهایمان.
شگفت، لعلگونه، درخشان، پرداخت شده، آبگون...
انار دهان گشوده
از این بیش
نمیماند بر درخت.

+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 19:15 توسط نجوا
|