برگ پاييزم
بى نشان
گم در سطور تلخِ تاريخ
چندان فـرقى نمی‏كنـد
من؛ فردا زمين را بوسه خواهم زد...
و استخوان‏هايم
ملودى می‏شود زيرِ پاى عابران!‏ 

منم آن برگ پاییزی...‏

بیژن طاهری اذرک