عطر بهارنارنج و آن کلامِ مقدس و دلِ من...

    آن هنگام که؛
                  عطر بهار نارنج،
                                  در آن کلام مقدس پیچید...
     من؛ تو را...
                 از پشت چشم هایِ بسته ام دیدم؛
                                                         خوبی های تو را و لطف تو را.
     بهار نارنج را به نسیم بسپار....
                                         و اگر خواسته ام را خواستی؛
      کتاب را به نشانِ عهدی میان ما،
                                          با خود بردار...
                                                           وگرنه بماند....

بهار نارنج ها

* از دیالوگ فیلم شیدا، به کارگردانی کمال تبریزی

یادت ...

یادت...
پرچم صلحیست،
میان ِ شورش ِ این همه فکر...

ناشناس

زنی خوابگرد به خلوتت می اید


ترانه ای به پندار
و بوسه ای در رویا
شعری که نوشته نمی شود
و جان را در کوهپایه ها سرگشته می دارد
تا راز شکفتن شقایق
بر کتف صخره خارا را بگشاید
ترانه ای که در آب خوانده می شود
با لبانی نیمی لبخند و نیمی استغاثه
زنی خوابگرد به خلوتت می اید
و در فضایی ایوانت هندسه ای بی قرار می گذارد
که خواب های فردایت را آشفته می کند

منوچهر آتشی

یا محمد(ص)!‏

تو خط پایان پیام‏برانی
و خط آغاز ما!

عباس حسین نژاد

 شعر در شأن تو، شرمنده، به همراهم نیست...

* دلتنگِ آن حریم... دلتنگِ سنگ های مرمر و گنبد خضرا... دلتنگِ...

* جا مانده است/ چیزی/ جایی/ که هیـچ گـاه دیگـر/ هیـــچ چیـــز/ جایش را پر نخواهد کرد!

* تصویر صحنِ خلوت و باران نگفتنی ست...

* که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت...

پر از خاطرات ترک خورده...‏

چو گلدان خالی لبِ پنجره
پر از خاطراتِ ترک خورده ایم...‏

گلدان لب پنجره

قیصر امین پور

برای شنیدن

* قبل تر، وقتی این تصویر را دیده بودم، بیت اول این شعر یادم آمده بود: "سراپا اگر زرد و پژمرده ایم...ولی دل به پاییز نسپرده ایم" آورده بودمش اینجا. امروز اما یاد خاطرات ترک خورده ام...
مهم نیست گلدان توی این تصویر کمی هم برگ و دارد، اما شعرش یک چیز دیگری ست... و این تصویر گمانم حس را منتقل میکند. البته یک بار هم روی این تصویر توی گودر و یک بار روی این تصویر توی پلاس، نوت ش کردم، ولی نظرم به این نزدیک تر است، تا نظر شما چه باشد؟ :)

دارم من از فراقش، در دیده صد علامت

دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

اشک بر دیده

حافظ

و زمانی شده است، که به غیر از انسان، هیچ چیز ارزان نیست*

صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرُست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ ”انسانیت“ است!‏

فریدون مشیری


* انتخاب شعر و تصویر، هر دو از ایشان است، اما انقدر خوب و تأمل برانگیز بود که حیفم آمد اینجا نیاورم...
* عنوان از شعر حمید مصدق:

دشتها، آلوده ست
در لجنزار گل لاله نخواهد روئید
در هوای عفن آواز پرستو به چه كارت آید؟
فكر نان باید كرد و هوایی كه در آن نفسی تازه كنیم
گل گندم خوب است... گل خوبی، زیباست
ای دریغا كه همه مزرعۀ دلها را، علف هرزۀ كین پوشانده ست
هیچكس فكر نكرد كه در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند كه چرا سیمان نیست؟
و كسی فكر نكرد كه چرا ایمان نیست؟
و زمانی شده است كه به غیر از انسان هیچ چیز ارزان نیست

بازی روزگار

از پس پرده نگاه کن
مثل شطرنج ه زمونه
هر کسی مثل يه مهره
توی اين بازی ميمونه...

روزبه بمانی

ادامه نوشته

من برای تو میخونم، هنوز از این ور دیوار...هرجای گریه که هستی، خاطره هاتو نگه دار...‏

ﻫﻢ‏غصه ﺑﺨﻮن ﺑﺎ ﻣﻦ
ﺗـﻮ اﻳﻦ ﻗـﻔﺲ بی ﻣﺮز
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳﺮخ

ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳـﺒﺰ

ﻫﻢ‏غصه ﺑﺨﻮن ﺑﺎ ﻣﻦ
ﺗـﻮ اﻳﻦ ﻗـﻔﺲ بی ﻣﺮز
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳﺮخ
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳـﺒﺰ...

یغما گلرویی

برای شنیدن

* خیلی افتاده روی زبانم...

ادامه نوشته

نغمهٔ روسپی


بــده آن قــوطــی ســرخــاب مــرا            تـا زنـم رنـگ به بی رنگی ِ خویش
بـــده آن روغــن ، تــا تــازه کــنــم           چـهـره پـژمـرده ز دلـتـنـگی خویش

سیمین بهبهانی

ادامه نوشته

خودمو بغل میگیرم!‏

خودم را دوست دارم
از روزی که دریافته ام
جز خودم کسی را ندارم
که دلداریم بدهد
برایم آواز بخواند
و با همۀ بدی‏هایم
ترکم نکند.. .
از وقتی خودم را دوست دارم
دیگر تنها نیستم !

من بلدم خودمو بغل کنم

دل آرا قهرمان

نقشِ من؛ نقشِ یه گلدونِ شکسته س...‏

منو با تنهایی‏هام تنها بذار، دلم گرفته
روزای آفتابی رو به روم نیار، دلم گرفته
دلم گرفتــه
نقشِ من؛ نقشِ یـه گلدونِ شکسته س
بی گل و آب برا موندن
توی ایوون بهـــار
دلم گرفتــــه
دلم گرفتــه
دلم گرفته

سر به زانو گرفتم و دلم گرفته ست

برای شنیدن

*تصویر به شدت، حس آهنگ رو به یادم می‏آورد...
ضمنا دلم برای خودِ اینجا و بیشتر فضای مربوط به خودم، بسی تنگ شده، برای همین عادتِ شعر کنار تصویر گذاشتنم، یک عالمه هم تصویر دیده ام و شعری برایش دارم، منتها فرصت نمیکنم بیاورمشان اینجا، اینترنت محدود هم که جای خود دارد، به هرحال...‏
خدا رو شکر بلاگفا این سیستم نمایش در آینده رو برپا کرد.

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت...

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی حسیبت...

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت...

عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند

مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت

به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت

تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن

چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت...

 





برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

یك پنجره برای من كافیست

یك پنجره كه دست‌های كوچك تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره‌های كریم
سرشار میكند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان كرد
یك پنجره برای من كافیست

"فـروغ فرخــزاد‬"



مرا به غروب ِ جمعه آویختی و رفتی

در فال ِ حافظ ِ چشمانت
دیگر
صبایی نیست ...

صبا میر اسماعیلی
عنوان نیز هم

کاین روزها که می گذرند ...

روزی
زنی خواهم شد از جنس ِ تو
با همان کفشهای ِ پاشنه بلند و
پیراهن ِ سیاه ِ چین چینت
نمیدانم روزهای ِ من
مثل ِ لبخند ِ تو شیرین است
یا مثل ِ دامان ِ کودکیم سیاه!

راستی
بزرگ که شدم
باز هم کسی
موهایم را شانه خواهد کرد؟

صبا میر اسماعیلی

بخشندگی باد

یک وقت اگر
موج ِ موهایت سوی ِ من آمد
به حساب بخشندگی باد مگذار
بدان
قلبت برایم لرزیده است!

محسن شرو

ایوان ِ آفتاب

نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم
که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان
در حیاط از کنار دو سرو  ِ سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد
آواز که خواند، تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام!

حسین پناهی

ایوان نجف عجب صفایی دارد...‏‏

در نجف سینه بی قرار از عشق

گفت لایمکن الفرار از عشق...

ایوان نجف عجب صفایی دارد...‏

سیدحمیدرضا برقعی

* گمان نکنم هیچ جای دنیا برایم مثل نجف شود... ضمن اینکه تصویر رو خیلی دوست دارم

ادامه نوشته

ریشه بدوان در من....

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/dec730af6fd84f509e0adf07a290a13103538ece.jpeg

از هیچ
پرت می‌شوم اینجا
و دانه‌ات را باد
از هیچ کجای بالا‌دست
رها می‌کند روی دامن امنم
تو ریشه می‌زنی در من
سبز می‌شوی
و روی کتف‌های تو لانه می‌سازم
برای روز مبادا
برای گریه‌های طولانی
برای لحظه‌های کوتاهی
که با تو قهر خواهم کرد

و بعد از آشتی
زمین دوباره همان گلوله‌ی آبی‌ست
که رها مانده در بلندی اعماق
چقدر زیر پایمان خالی‌ست
و آسمان
چقدر خالی‌تر


رویا زرین

چه دشوار است پیمودن...

الا یا ایها الساقی، أدر کأسا و ناولها

 که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها


http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/132785888983676838_1EAtTMcj_c.jpg


حافظ

گذشت ِ لحظه ها

قسم به لحظه هایی که معصومانه می میرند
تا سهم چشم های من
گریه های تلخ شبانه باشند
بعد از تو
لبهایم را به طعم سیبی عادت نخواهم داد
و به درگاه چشم هایت
توبه خواهم کرد که دگر هوس سیبی نکنم

دایگودو

کاش کودک بودم

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/389275_3904536093429_1280047473_33735309_1108413259_n.jpg


کودکی ها چه شده است؟
و الفبای شلوغ
چه کسی گفته به من
اولین حرف دروغ!

*
اولین خنده کجاست
اولین گریه چه شد

اولین قهر چه بود
اولین هدیه چه شد

*
کاش کودک بودم
بازی و شور و نشاط
خواب تعطیلی من
رفته آن سوی حیاط


ادامه نوشته

بگذار منتـظـر بمانند ....

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ....


http://s2.picofile.com/file/7186387197/tumblr_l24er7HHL01qb1tzzo1_500_large.jpg

حسین پناهی

خواب در چشم ِ ترم می‌شکند !

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/imagination-beyond.jpg

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای‌آبله از راهِ دراز
بر دمِ دهکده ، مردی تنها ؛
کوله‌بارش بر دوش ،
دستِ او بر در ، می‌گوید با خود :
- « غم  این خفته‌ی  چند
خواب در چشم ِ ترم می‌شکند !
» ...


نیما یوشیج


ادامه نوشته

ببار..

http://raze-sarbaste.persiangig.com/abshar%20khor.jpg


اکنون سه بار بگو غم
بگو که بازگردد
هربار بگو ابر ابر
بگو
که ببارد


احمدرضا احمدی



تصویر:روستای خور-29 اردیبهشت 91

شكسته آيينه؛ من

آینه ای
شکسته ام
هرکس در من
دنبال ِ
تکه تکه های خودش
می‏گردد...‏

آيينه شكسته

مژگان عباسلو

من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/822.jpg

من هنوز دربه‌در طره‌ی اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم
ریشه دارم
یکی از پاپتی‌هاتم
آقای کوچیک نواز بنده‌پرور
من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون ابر نگاتم ...
منو کشتی، منو کشتی، منو کشتی
کشته باشی خوش به حالم
من هنوزم که هنوزه یکی از کشته‌هاتم
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم
یکی از پاپتی‌هاتم

محمد صالح‌علاء

بشنوید با صدای مهدی دسترنج +


شب ِ آرزوها

ام شب، شب ِ آرزوها

بی حساب می بخشند،

هستی را ...

تعریف زندگی...

پدرم میگوید کتاب
مادرم میگوید دعا
و من خوب میدانم
که زیباترین تعریف خدا را فقط باید از زبان گلها شنید...

http://meme.zenfs.com/u/94a8ff19edd44f7b9800b9072dcae23d9f665489.jpeg

زنده یاد حسین پناهی

سایه افکند حالیا شب هجر

چمدانت،
بزرگ هم که نبود!
چگونه با خود بردی
تمام  ِ من را؟!


جواد نوروزی

سایه افکند حالیا شبِ هجر
تا چه بازند شب روان خیال
حافظ

شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست

دستم
به سقف ِ همین خانه هم
نمی‌رسد
نمی‌شود از من ستاره نخواهی؟ 

کریم رجب زاده


"تابلوی امید را «جورج فردریک واتس» در سال ۱۸۸۶ کشید، در این تابلو اگر خوب دقت کنید، به صورت تمثیلی امید در قالب زنی مجسم شده است که روی کره‌ای نشسته است، چشم‌بندی بر چشم دارد، چنگی در دست دارد که تنها یک رشته سالم دارد، او به جلو خم شده است، سرش را به طرف آلت موسیقی گرفته است، شاید به خاطر اینکه بتواند نوای ضعیف موسیقی برخاسته از تک‌تار سالم را بشنود."
بر گرفته از سایت یک پزشک

عنوان از غزلِ حافظ

خیابان، شعر بلندی ست

خیابان
شعر بلندی ست
وقتی من با قدم های تو قدم می زنم! +



  مهدیه لطیفی            

باران می‏بارد، از ابر یا از...‏

برف پاک کن؛ جان می کـَـنَد...
باران، اما
این سوی شیشه است!‏

برف پاک کن و بارانی که می بارد

شاعر

*این تصویر هم مناسب بود به نظرم.

دستانت را دريغ نكن، تشنه ايم...‏

يَدَاكِ
سحابتانِ ربيعيّتانْ
لولاهُمَا..
لمات العالمُ عَطَشاً...


دستانت
ابر بهاری‌ند
اگر نباشند
جهان از تشنگی خواهد مُرد...

نزار قبانی