شور عاشقی

پروانه ز مشتاقی، 
بر شمع فکند آتش
آری دل مشتاقان،
سوز و شرری دارد


مهدی الهي قمشه ای

گرفتار رهايی


ناگزیر از سفرم،
 بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟!
مگر می‌شود از خویش گریخت

بال تنها غم غربت به پرستوها داد...


ادامه نوشته

قمار زندگي



تاس دل تو به کام من گرچه نبود

با هجر، قمار زندگی را بردم



مسعود حجازي مهر

ادامه نوشته

ترس و اميد...

پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه ی چیزی مبهم
که انعکاسِ لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگ شان می رقصاند به گل ها نزدیک می شوند


حسين پناهي

* اين شعر در پست ديگري هم آمده بود. اما دلم نيامد با اين عکس نياورم اش.

بوی گندم

بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو

 

شهیار قنبری

این ترانه را از اینجا با صدای داریوش بشنوید.


 

آینده

این آینده کدام بود
که بهترین روزهای عمر را
حرامِ دیدارش کردم؟

 
 
* این عکس و این عکس هم هست.  فکر میکنم روزهای خوبی را از کودکی تا به حال از دست داده ایم.
 
 

یخ تاب تب عشق ندارد...


گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش

 ورنه ره خود گیر و یکی راهگذر باش

 هم نعره ی امواجت اگر عربده ای نیست

 در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش

 هشدار!که یخ تاب تب عشق ندارد

 گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش....


ناشناس


*به نظرم اين شعر ايده ي جالبي بود. مصرع اول مربوط به يکي از ترانه هاي داريوش هست (گر همسفر عشق شدي مرد سفر باش/ هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش)

شوق دارم شیوه ی ابراز را گم کرده ام...

چون صدف در سینه ام یک راز را گم کرده ام

دل به پایان بستم و آغاز را گم کرده ام

سر به سنگی می زند چون موج ، هر کس ماه دید

شوق دارم ! شیوه ی ابراز را گم کرده ام

عقل چون فرعون تا دریا مرا تعقیب کرد

دل به دریا می زنم ، اعجاز را گم کرده ام

محمد علی علیزاده

ادامه نوشته

پرنده مردني است

کسی مرا به آفتاب
 معرفی نخواهد کرد
 کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
 پرواز را به خاطر بسپار
 پرنده مردنی ست




ادامه نوشته

شهره‌ي شهر شدن با تو چه آسان... سخت است


لحظه‌ي بغـض نـشد حفــظ كنم چشــمم را

در دل ابـــر نگــهـــداري بـــــاران سخت است

زيـر بــاران كه به من زل بزني خواهي ديد:

فن تشخيص نم از چهره‌ي گريان سخت است


کاظم بهمنی

ادامه نوشته

خانه خراب...

پرنده چشمهایت را رها کن
بگذار عشق
"خانه خراب"مان کند...




صبا میراسماعیلی

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

ای آسمان زیبا ، امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا ، امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی ، دارد هوای باران
از این خراب رسوا ، امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح ها بگريم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته ، بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا ، امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی ، دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا ، امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن ، فرمایشت متین است
فردا به چَشم اما ، امشب دلم گرفته...


ناشناس

هواي حوصله ابريست...

زیبا ..
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید ،
دلتنگی مرا ...

زیبا !
زیبا هنوز عشق ،
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد ...

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم !
 

محمدرضا عبدالملکيان


*بشنويد با صداي مرحوم خسرو شکيبايي


ادامه نوشته

جاي من خالي است...

جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟...

رفيق نيمه راه


کجایی ای رفیق نیمه راهم
 که من در چاه شبهای سیاهم
 نمی بخشد کسی جز غم پناهم
 نه تنها از تو نالم کز خدا هم



فريدون مشيري

غار

 سخن می گفت ، سر در غار کرده ، شهریار شهر سنگستان
 سخن می گفت با تاریکی خلوت
 تو پنداری مغی دلمرده در آتشگهی خاموش
 ز بیداد انیران شکوه ها می کرد
 ستم های فرنگ و ترک و تازی را
 شکایت با
 شکسته بازوان میترا می کرد
  غمان قرنها را زار می نالید

 حزین آوای او در غار می گشت و صدا می کرد
 غم دل با تو گویم ، غار
 بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟
 صدا نالنده پاسخ داد

 آری نیست ؟                                         


مهدي اخوات ثالث

*قصه شهر سنگستان

درخت

درختی خشک را مانم به صحرا

که عمری سر کند تنهای تنها

 نه بارانی که آرد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستیش را

فريدون مشيري 

تا به کي دلخوشي ثانيه ها؟؟؟

روزها از پي هم مي گذرند
 لحظه ها ثانيه ها در گذرند
 ما به اين زندگي بي هدف مسخره دل خوش كرديم

تو بگو در گذر ثانيه ها
 به چه دل خوش كردي؟
 به همين لحظه ديدار عزيز
 يا به آن روز وداع آخر؟
 به چه دل خوش كردي؟

روزهايت همه تكرار و فريب
همه بي رنگ و دروغ
تا به كي دلخوشي ثانيه ها...؟؟؟


ناشناس


ادامه نوشته

بي گناهي بودم و دارم زدند ...

حالمان بد نيست غم کم مي خوريم

کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم

خنجــــــري بر قلب بيمارم زدند

بي گناهـــــي بودم و دارم زدند

دشنه اي نامرد بر پشتم نشست

از غم نامــــردمي پشتم شکست

چند روزي هست حالم ديدنيست

حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روي زمين زل مي زنم

گاه بر حافظ تفاءل مي زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت

يک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زياران چشم ياري داشتيم

خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم"


حميدرضا رجايی

* از اينجا و اينجا بشنويد.

ادامه نوشته

نگاه

پلنگ، صید خودش را سریع خواهد کشت

 من از نگاه غزالِ نجیب می ترسم


محمدعلي عليزاده


ادامه نوشته

خسته ام...

این روزها که کشتن هابیل ساده است

من در کنار اینهمه قابیل خسته ام

از بسکه سال های گذشته مرا شکست

از سال های مانده به تحویل خسته ام

کی می شود به میل خودم زندگی کنم

باور کنید از اینهمه تحمیل خسته ام

احسان ایزدی

ادامه نوشته

زمستون

 زمستون
تن عريون باغچه چون بيابون
 درختا با پاهای برهنه زير بارون
 نميدونی تو که عاشق نبودی
 چه سخته مرگ گل برای گلدون


 زمستون
 برای تو قشنگه پشت شيشه
 بهاره زمستونها برای تو هميشه

 

مهدی اخوان ثالث

این شعر اخوان، متن یک ترانه ی قدیمی است. بشنوید با صدای افشین مقدم

ادامه نوشته

هوای تازه




حالا بيا برويم
برويم پای هر پنجره
روی هر ديوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهايی را
برای مردمان ساده بنويسيم
مردمان ساده‌ی بی‌نصيبِ من
هوای تازه می‌‌خواهند!
ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و
اندکی حقيقتِ نزديک به زندگی
سيد علي صالحي
نشانی ها ، نشانی اول

نشانی خانه‌ات کجاست؟!




اول فقط يک دل دل بود. يک هوای نشستن و گفتن. 

يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. يک هنوز باهمِ ساده.

رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.

باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم

... نشانی خانه‌ات کجاست؟!


سيد علي صالحي

ادامه نوشته

در شیب کوه چاره به غیر از گذار نیست



Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

غیر از قفس اگر که مکان دگر نداشت

ای کاش این پرنده از آغاز پر نداشت

در شیب کوه چاره به غیر از گذار نیست

باور کنید ! رود خیال سفر نداشت..



محمد علي عليزاده


پ.ن. اين دو بيبت رو به طرز عجيبي دوست دارم...

ادامه نوشته

شب يلدا

در شب یلدا مرا تا صبح، دل زد فالِ عشق

فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

 فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر، مرده دل

وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام



سرد می آید به چشمِ مست من، چشمت ... و باز

از همین یلدا به عشقِ آن بهارت مانده ام
صبا آقاجاني
پ.ن.يک تغيير کوچک در بيت اول داده شده. متن کامل شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

روزهای خاکستری...

می دانی بدتر از نبودنت چیست؟

این که باشی و

قدرم را ندانی...


می دانم بدتر از نبودنم چیست

این که باشم و

قدر ت را ندانم...

 دلنوشته ها...

امان از باد پاييزی...

نه دلبر در بر است اينجا،

نه شوري در سر است اينجا

نه شوقي تا ز جا خيزي،

امان از باد پاييزي! ...

 محمد قديمي

ادامه نوشته

ماه...

نمازم را قضا کرده، تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها، بینی و بین الله!

من استغفار کردم از نگاه تو، نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه؟!‏

برای من نگاه تو، فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه

...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه

سيد حميدرضا برقعي

گريه مي کنم

لبريز آه و ندبه و غم گريه مي‌کنم
دلتنگم و به ياد حرم گريه مي‌کنم

شايستة زيارت شش گوشه نيستم
اين روزها به حال خودم گريه مي‌کنم




تا تلّ زينبيّه و گودال قتلگاه
تا خيمه ها قدم به قدم گريه مي‌کنم

با علقمه، به يادت لبت آب مي‌شوم
با روضه هاي مشک و علم گريه مي‌کنم

حتي اگر که خون بچکد از نگاه من
هر صبح و شام دم همه دم گريه مي‌کنم

گفتند چشم خواهرت از دست رفته بود
معلوم شد براي تو کم گريه مي‌کنم



يوسف رحيمي

هيهات منّــاالذله

فریاد بزن که کربلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه نهضت حسینی این است:
هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست

رضا اسماعیلی

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

او وفای عهد را با سَر کند سودا ولی
 خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و  دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین

 
پ.ن. متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

مسلم ابن عقيل

أقسَمتُ لا اُقتَلُ الّا حُرّا

وَ اِن رَایتُ المَوتَ شیئا نُکرا

اَکرَهُ اَن اُخدَعَ او اُغَرّا

او اَخلِطَ البارِدَ سُخنا مرّا

کلُّ امْرِئ یَوما یُلاقی شَرّا

اَضرِبُکُم و لا اَخافُ ضُرّا



ترجمه:‏

قسم خورده‌ام که جز با آزادگی و حریت کشته نشوم، اگر چه مرگ را خیلی سخت و دشوار بیابم.  ‏

متنفرم از اینکه مورد خدعه و نیرنگ واقع شده و فریب بخورم، یا اینکه آب سرد و گوارا را با آب گرم و تلخ مخلوط سازم. ‏

 هر انسانی روزی با سختی و شرارت مواجه می‌شود، شما را می‌زنم و از هیچ آسیبی نمی‌هراسم.  ‏


پ.ن. اين شعری است که مسلم ابن عقيل هنگامي که تک و تنها در کوفه ميجنگيد، ميخواند.

عشق تو، پشت جنون محو شده

خون چرا در رگ من زنجير است؟!

زخم من تشنه‌تر از شمشير است

عشق تو پشت جنون، محو شده

هوشياری ست، مگو سهو شده

دِين ديوانه به دين، عشق تو شد

جاده‌ی شك به يقين، عشق تو شد...‏

دکتر افشین یداللهی

پ.ن. تيتراژ پاياني سريال شب دهم با صداي عليرضا قرباني (اينجا)

برف

 برف می بارید و ما آرام،
 گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.
 چه شكایت های غمگینی كه می كردیم،
 یا حكایت های شیرینی كه می گفتیم

 هیچ كس از ما نمی دانست،
 كز كدامین لحظه ی شب كرده بود این باد برف آغاز...

مهدی اخوان ثالث 

پ.ن. این شعر حال  هوای و روز این روزهای ماست...