شور عاشقی
بر شمع فکند آتش
آری دل مشتاقان،

تاس دل تو به کام من گرچه نبود
با هجر، قمار زندگی را بردم
بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو
شهیار قنبری
این ترانه را از اینجا با صدای داریوش بشنوید.
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش
ورنه ره خود گیر و یکی راهگذر باش
هم نعره ی امواجت اگر عربده ای نیست
در برکه ی آسایش خود زمزمه گر باش
هشدار!که یخ تاب تب عشق ندارد
گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش....
*به نظرم اين شعر ايده ي جالبي بود. مصرع اول مربوط به يکي از ترانه هاي داريوش هست (گر همسفر عشق شدي مرد سفر باش/ هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش)
چون صدف در سینه ام یک راز را گم کرده ام
دل به پایان بستم و آغاز را گم کرده ام
سر به سنگی می زند چون موج ، هر کس ماه دید
شوق دارم ! شیوه ی ابراز را گم کرده ام
عقل چون فرعون تا دریا مرا تعقیب کرد
دل به دریا می زنم ، اعجاز را گم کرده ام
محمد علی علیزاده
لحظهي بغـض نـشد حفــظ كنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداري بـــــاران سخت است
زيـر بــاران كه به من زل بزني خواهي ديد:
فن تشخيص نم از چهرهي گريان سخت است
ای آسمان زیبا ، امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا ، امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی ، دارد هوای باران
از این خراب رسوا ، امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح ها بگريم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
ساقی عجب صفایی ، دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا ، امشب دلم گرفته
گفتی خیال بس کن ، فرمایشت متین است
فردا به چَشم اما ، امشب دلم گرفته...
ناشناس
*بشنويد با صداي مرحوم خسرو شکيبايي
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟...
کجایی ای رفیق نیمه راهم
که من در چاه شبهای سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
آری نیست ؟
درختی خشک را مانم به صحرا
که عمری سر کند تنهای تنها
نه بارانی که آرد برگ و باری
نه برقی تا بسوزد هستیش را
روزها از پي هم مي گذرند
لحظه ها ثانيه ها در گذرند
ما به اين زندگي بي هدف مسخره دل خوش كرديم
تو بگو در گذر ثانيه ها
به چه دل خوش كردي؟
به همين لحظه ديدار عزيز
يا به آن روز وداع آخر؟
به چه دل خوش كردي؟
روزهايت همه تكرار و فريب
همه بي رنگ و دروغ
تا به كي دلخوشي ثانيه ها...؟؟؟
ناشناس
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم
کم که نه! هر روز کم کم مي خوريم
خنجــــــري بر قلب بيمارم زدند
بي گناهـــــي بودم و دارم زدند
دشنه اي نامرد بر پشتم نشست
از غم نامــــردمي پشتم شکست
چند روزي هست حالم ديدنيست
حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روي زمين زل مي زنم
گاه بر حافظ تفاءل مي زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت:
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم"
حميدرضا رجايی
پلنگ، صید خودش را سریع خواهد کشت
من از نگاه غزالِ نجیب می ترسم
محمدعلي عليزاده
این روزها که کشتن هابیل ساده است
من در کنار اینهمه قابیل خسته ام
از بسکه سال های گذشته مرا شکست
از سال های مانده به تحویل خسته ام
کی می شود به میل خودم زندگی کنم
باور کنید از اینهمه تحمیل خسته ام
زمستون
تن عريون باغچه چون بيابون
درختا با پاهای برهنه زير بارون
نميدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
زمستون
برای تو قشنگه پشت شيشه
بهاره زمستونها برای تو هميشه
این شعر اخوان، متن یک ترانه ی قدیمی است. بشنوید با صدای افشین مقدم
اول فقط يک دل دل بود. يک هوای نشستن و گفتن.
يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. يک هنوز باهمِ ساده.
رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.
باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشهات را نمیخواهم
... نشانی خانهات کجاست؟!
غیر از قفس اگر که مکان دگر نداشت
ای کاش این پرنده از آغاز پر نداشت
در شیب کوه چاره به غیر از گذار نیست
محمد علي عليزاده
پ.ن. اين دو بيبت رو به طرز عجيبي دوست دارم...
در شب یلدا مرا تا صبح، دل زد فالِ عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر، مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
سرد می آید به چشمِ مست من، چشمت ... و باز
می دانی بدتر از نبودنت چیست؟
این که باشی و
قدرم را ندانی...
می دانم بدتر از نبودنم چیست
این که باشم و
قدر ت را ندانم...
دلنوشته ها...
نه دلبر در بر است اينجا،
نه شوري در سر است اينجا
نه شوقي تا ز جا خيزي،
امان از باد پاييزي! ...
محمد قديمي
نمازم را قضا کرده، تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها، بینی و بین الله!
من استغفار کردم از نگاه تو، نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه؟!
برای من نگاه تو، فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
فریاد بزن که کربلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست
جان مایه نهضت حسینی این است:
هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست
رضا اسماعیلی
أقسَمتُ لا اُقتَلُ الّا حُرّا
وَ اِن رَایتُ المَوتَ شیئا نُکرا
اَکرَهُ اَن اُخدَعَ او اُغَرّا
او اَخلِطَ البارِدَ سُخنا مرّا
کلُّ امْرِئ یَوما یُلاقی شَرّا
اَضرِبُکُم و لا اَخافُ ضُرّا
ترجمه:
قسم خوردهام که جز با آزادگی و حریت کشته نشوم، اگر چه مرگ را خیلی سخت و دشوار بیابم.
متنفرم از اینکه مورد خدعه و نیرنگ واقع شده و فریب بخورم، یا اینکه آب سرد و گوارا را با آب گرم و تلخ مخلوط سازم.
هر انسانی روزی با سختی و شرارت مواجه میشود، شما را میزنم و از هیچ آسیبی نمیهراسم.
پ.ن. اين شعری است که مسلم ابن عقيل هنگامي که تک و تنها در کوفه ميجنگيد، ميخواند.
خون چرا در رگ من زنجير است؟!
زخم من تشنهتر از شمشير است
عشق تو پشت جنون، محو شده
هوشياری ست، مگو سهو شده
دِين ديوانه به دين، عشق تو شد
جادهی شك به يقين، عشق تو شد...
پ.ن. تيتراژ پاياني سريال شب دهم با صداي عليرضا قرباني (اينجا)
برف می بارید و ما آرام،
گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.
چه شكایت های غمگینی كه می كردیم،
یا حكایت های شیرینی كه می گفتیم
هیچ كس از ما نمی دانست،
كز كدامین لحظه ی شب كرده بود این باد برف آغاز...
پ.ن. این شعر حال هوای و روز این روزهای ماست...