کوله بارم پر از گریه های فروغ است...

می دانم 
کوله ام سنگین و دلم غمگین است 
اما تو دلواپس نباش! بهار بانو 
نیامدم که بمانم 
تنها به اندازه ی نمباره یی کنارم باش

ادامه نوشته

یادمه ..کودکی یادمه...




بیا همبازی خوب کودکی 
دوباره بچه می شیم یواشکی
اگه حرفی واسه خندیدن نبود 
تا ته دنیا می خندیم الکی......

ترانه: یغما گلرویی

انگار یکی از آخرین تلفن ها بود!


http://raze-sarbaste.persiangig.com/new_pic/320426_404492042919797_773329283_n.jpg


گفتی : سالهای سرسبزی ِ صنوبر را،
فدای فصل ِ سرد ِ فاصله مان نکن!

                                             من سکوت کردم!
گفتی : یک پلک نزده،
پرنده ی پندارم
از بام ِ خیال تو خواهد پرید!

                                              من سکوت کردم!
گفتی : هیچ ستاره ای،
دستاویز ِ تو در این سقوط ِ بی سرانجامم
نخواهد شد!

                                              من سکوت کردم!

گفتی: دوری ِ دستها و همکناری ِ دلها،
تنها راه ِ رها شدن است!

                                               من سکوت کردم!

گفتی : قول می دهم هر از گاهی،
چراغ ِ یاد ِ تو را در کوچه ی بی چنار و چلچله
روشن کنم!

                                               من سکوت کردم!

سکوت کردم ، اما

دیگر نگو که هق هق ِ ناغافلم را
از آنسوی صراحت ِ سیم و ستاره نشنیدی!



 یغما گلرویی

تخته سیاه روزگار

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/539208_340473852703533_191782624_n.jpg


 تخته سیاه روزگار جا واسه نقاشی نداشت
 سهم ما از زندگی رو بیرون قصه جا گذاشت

 کبوتر سفید عشق از روی بوم ما پرید
 دستای بی صدای ما به سیب جادو نرسید 

یغما گلرویی

زیر خط نقطه چین

لحظه های با تو بودن ‚ یادمه صحنه به صحنه
رختی از ترانه دارم ‚‌ واسه این بغض برهنه

فاصله چن تا قدم بود ‚ نه هزار سال نوری
تو نخواستی که بمونی ‚ حالا نزدیکی و دوری


 دوری اما پیش رومی ‚ ای دلیل خوب تکرار
 تویی عکس برگ آخر ‚ رو تن کبود دیوار

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/399616_418999051489585_1557282107_n.jpg


ای نفس ساز همیشه
 با تو بی قفس ترینم

بی تو حبسی سکوتم
زیر خط نقطه چینم 

یغما گلرویی

میخواهم بدانی...

mahi-hoze-firooze.jpg (448×336)

بگذار ندانند که رگبار ِ گریه های من،
از کجای آسمان آب می خورد!
                      ولی می خواهم تو بدانی! گُلم!
می خواهم تو بدانی!

پدر بزرگم همیشه می گفت
وقتی شبانه به کابوس ِ بی نور ِ کوچه می روی،
برای فرار از زوایای ترس
آوازی را زمزمه کن!
من همه برای پُر کردن ِ این خلوت ِ خالی ترانه می خوانم!
برای تاراندن ِ ترس!
به خدا از این کوچه های بی سلام،
                                      از این آسمان ِ بی کبوتر می ترسم!

بامها را ببین!
دیگر کسی بادبادک نمی سازد!
در دامنه ی دست  کودکان،
                           تیر و کمان حرف ِ اول را می زند!
می ترسم از هزاره ای دیگر،
نسل ِ گلهای سرخ منقرض شده باشد!
می ترسم نوه های این ماهی ِ سرخ هم
با خیال  رسیدن به دریا،
دور ِ حصار ِ همین حوض ِ نیمه پُر
بچرخند و ُ
پیر شوند و ُ
               بمیرند!

ادامه نوشته

جهانی رو تصور کن، پُـر از لبخند و آزادی/لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی

گلی آورده ام
به جای گلوله ات
این بار
تفنگ ت را زمین بگذار...

 تفنگ ت را زمین بگذار

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* تکه آخر، برگرفته از آهنگی که محمدرضا شجریان خوانده بود.

* عنوان برگرفته از شعر یغما گلرویی است که سیاوش قمیشی خوب میخواندش:
جهــانی رو تصـور کن، بـدون نفـرت و بـاروت ... بـدونِ ظلـم خودکامه، بـدونِ وحشت و تـابـوت
جهــانی رو تصـور کن، پُـر از لبخنــد و آزادی ...... لبـالب از گل و بـوسه، پُـر از تکـرار آبــادی
...
تصور کن جهانی رو، که توش زندان یه افسانه ‌س ... تمام جنگ‌های دنیـا، شدن مشمول آتـش‌ بس...

* نیمه شعبان سال 88، شعر یغما گلرویی را برای میلاد صاحب الزمان، آوردم اینجا...آنچه مرا وعده داده اند از ظهور، شاید چیزی شبیه همین است، یا امید چیزی شبیه این را دارم...

کی فکرشو می‏کرد؟

دستت تو دست ِ من، هم پای ِ هم رفتن
با هم خطر کردن، کی فکرشو می‏کرد؟
 
نزدیک و هم پرسه، شبی که بی ترسه
من، تو، خدا، هر سه، کی فکرشو می‏کرد؟

دستت تو دستِ من

یغما گلرویی

برای شنیدن با صدای رضا یزدانی

 کامل شعر در ادامه مطلب

* ممنون ميشم نظرتون راجع به اين عكس هم بگيد. در ادامه مطلب با آن تصوير همراه شده.

ادامه نوشته

من برای تو میخونم، هنوز از این ور دیوار...هرجای گریه که هستی، خاطره هاتو نگه دار...‏

ﻫﻢ‏غصه ﺑﺨﻮن ﺑﺎ ﻣﻦ
ﺗـﻮ اﻳﻦ ﻗـﻔﺲ بی ﻣﺮز
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳﺮخ

ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳـﺒﺰ

ﻫﻢ‏غصه ﺑﺨﻮن ﺑﺎ ﻣﻦ
ﺗـﻮ اﻳﻦ ﻗـﻔﺲ بی ﻣﺮز
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳﺮخ
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭼﺮاغ ﺳـﺒﺰ...

یغما گلرویی

برای شنیدن

* خیلی افتاده روی زبانم...

ادامه نوشته

بیگانه ام با خاک ِ خود!

http://www.jshaposka.com/hell.jpg

از فتح ِ دوزخ آمدم، با گردبادی زین شده!
با یک بغل راز ِ مگو، از گربه یی نفرین شده!
خسته از انکار ِ چراغ، از سُجده کردن بر سراب!
تاریک ِ تاریک! تو بر این شام ِ بی روزن بتاب!
بی گاه ام با اینه! بیگانه ام با خاک ِ خود!
با من بگو آغوش ِ تو، وقف ِ کدامین دشنه شد؟



یغما گلرویی


اشعار بصورت کامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته

دوباره تنها شدیم!

http://www.pic.iran-forum.ir/images/340mlen3jbe7sc25fjo.jpg


گفتم: «بمان!» و نماندی!

رفتی،
بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
گفتم:
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سکوت و
صعودُ
سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی
و من
هی بالا رفتم، هی افتادم!
هی بالا رفتم، هی افتادم...



یغما گلرویی
*اهنگ بلاگ بروز شد(+)
**اشعار بصورت کامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته

بارونو دوست دارم هنوز

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما

مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

                         ترانه سرا: یغما گلرویی
                  گوش کنید و دانلود کنید (خواننده:سیاوش قمیشی)

خسته...


خسته ام از ظلمت این سایه سار
خسته ام از این همه چشم انتظار
ای طلوع ناب هر ویرانکده
ای کلید قفل کور میکده


خسته ام از این تبار شب زده
خسته ام از مستی بی عربده
 با تو از تو قصه گفتم نازنین
 در شب قصه نخفتم نازنین
با تو باید بگذرم از این سکوت
من تو را از تو شنفتم نازنین
 ای طلوع ناب هر ویرانکده
 ای کلید قفل کور میکده
خسته ام از این تبار شب زده
خسته ام از مستی بی عربده
باید از این اینه جاری شوم
 من نباید در تو تکراری شوم
من به نه ! گفتن گذشتم از حصار
 آه !‌ اگر دربند این آری! شوم
 ای طلوع ناب هر ویرانکده
 ای کلید قفل کور میکده


یعنی باور کنم...!




بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم
 می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز
می دانم ! عزیز
 می دانم که اهالی اینحدود حکایت
 مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند
 اما تو که می دانی

 زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست
 زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم
 زندگی یعنی دام و دانه در دمانه ی دم جنبانک
زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد
 زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان
 زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها
زندگی تکرار تپش های ترانه است

 بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین
 باور کن هنوز هم می شود به پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد
 دیگر نگو که سیب طلای قصه ها را
 کرم های کوچک کابوس خورده اند
 تنها دستت را به من بده
 و بیا



یغما گلرویی

مجازات..




آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،
که گمان کردم سر به سر ِ این دل ِ‌ساده می گذاری!
به خودم گفتم
این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست!
ولی آغاز ِ آواز ِ بغض ِ گرفته ی من،
در کوچه های بی دارو درخت ِ خاطره بود!
هاشور ِ اشک بر نقاشی ِ چهره ام
و عذاب ِ شاعر شدن در آوار هر چه واژه ی بی چراغ!
دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!
از پی ِ تقلبی بزرگ، دفاترِ دبستان را ورق زدم!
باید می فهمیدم چرا مجازاتم کرده ای!
شاید قتل ِ مورچه هایی که در خیابان
به کف ِ کفش ِ من می چسبیدند

یغما گلرویی

مفت ...




کسی که برای اولین بار گفت:
«سنگ مُفت و گنجشک مفت»
حتماَ جیک جیک ِ هیچ گنجشک کوچکی را نشنیده بود!
حالا،
سنگ ِ تمام ترانه های من مُفت و
گنجشک ِ شاد و شکار ناشدنی ِ چشمهای تو,
آنسوی هزار فاصله سنگ انداز و دست و قلم؟!



یغما گلرویی