خنده بر لب ميزنم تا كس نداند درد من

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی


فاضل نظرى
غزل "نامه" از "گريه هاى‌ امپراطور"‏



* كامل بيت عنوان: خنده بر لب ميزنم تا كس نداند در من/ ورنه اين دنيا كه ما ديديم خنديدن نداشت


** اين تصوير هم ميپسنديدم، يعنى خيلى‌ دودل بودم كدوم رو بيارم. حالا شما هم ببينيد و نظرى بدهيد. در ادامه مطلب كه شعر كامل را آوردم، با اين تصوير گذاشته ام. ضمنن اين يكى‌ هم ببينيد همينجورى.

ادامه نوشته

‏"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"/ زائر شود هر آنکه بر عبدالعظیم ها*‏

عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم

همسایۀ عزیز دل مجتبی شدیم
در هر طواف زائر کرب و بلا شدیم

پیچیده باز در حرم یار عطر سیب
صلی علی الحسین و صلی علی الغریب

یا ذالکرم! عزیز حسن! سید الکریم!
امشب ز نام توست سخن سید الکریم!

پرده ز رخ کنار بزن سید الکریم!
سر می نهم به پای تو من سید الکریم!

گریه میان صحن شما مستی آور است
با گریه در حریم حسینی برابر است

پر می کشیم از حرمت محضر حسین
پرواز می کنیم به دور سر حسین

حرم حضرت عبدالعظیم حسنی

قاسم نعمتی

* بیت عنوان از امیرحسین محمودپور

* توصیه میکنم شعر کامل پست را حتما در ادامه مطلب بخوانید.

* برای چهارم ربیع الثانی، سالروز، میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی.

ادامه نوشته

اورچینه همان پلکانِ خانه‌یِ قدیمی مادربزرگ

کاش ایستاده باشی
بر روی اورچینه 

آنگاه من تا آغوشت
پر خواهم گشود

هم چون خورشید که
در آسمان پر می گشاید

دلنوشته ها

اورچینه به معنی نردبام، پلکان و در لغت نامه دهخدا اور به معنی برآمدن- بالارفتن، چینه به معنی دیوار

... و «اُرچینه»
همان پلکان خانه‌ی قدیمی مادربزرگ است
که همیشه فکر می‌کردم
 آخرین پله جایی است که
 تو روی آن ایستاده‌ای
و دستانم را آرام آرام می‌گیری ... (+)

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشت

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشت
تا به جان می‌خواندی:
نام کوچکی

تا به مهر آوازش می‌دادی،

همچون مـــــرگ

که نام ِکوچکِ زندگی است
...

احمد شاملو

ای دیده! ره ز ظلمتِ غم چون برون بری؟

اول چراغ برکن و آنگه چراغ جوی
تا زان چراغ راه ز ظلمت برون بری...

فانوس

خاقانی

ادامه نوشته

رفتن ت؛ اصلی ترین بحران

تو رفته ای
و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه
مهمترین بحران خاورمیانه است و
این احمق ها هنوز سر نفت میجنگند...

فنجان چای و روزنامه و جای خالی تو

پوریا عالمی

برای ِکودکانِ سر به هوایِ همین کوچه

هر شب
شاباش‌ ماه
یك مشت پولكِ نقره‌ای است
برایِ كودكانِ سر به هوایِ همین كوچه

محمدرضا عبدالملکیان

کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت...

آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت


به دستانِ تو عادت كردم

با همین دست، به دستانِ تو عادت كردم
این گناه ست ولی جان تو عادت كردم...

دست های به هم پیوسته


دستم اندازۀ یك لمسِ بهاری سبز است
بس كه بی پرده به دستانِ تو عادت كردم...

علی اکبر رشیدی

* قبل تر، به واسطه بیت دیگری از کامل شعر، با تصویر دیگری همراه شده. (اینجا)

همۀ این هزارها...‏

همه‏ ی این هزار حرف نگفته
این هزار شعر نسروده٬
همه‏ ی این هزار قاصدکِ سپید
 
ـ قاصدان هزار «دوستت دارم»ِ نگفته ـ
که با تفرق ابدی
تنها یک فوت فاصله دارند٬

نثار تویی که به فروتنی «نیستی»
در تک تک سلول های روح من
لانه کرده ای...

هزاران قاصدک سپید

مصطفی مستور

عاقبت يك روز برفى، ميروم و گم ميشوم...‏

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم...
.
در برف رفتن

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست...
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

اینجا هم

من از اول روز دانستم که با شیرین در افتادم...

ز دستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم 

به جز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم 


من از اول روز دانستم که با شیرین در افتادم 

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم


تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید 

روا داری که من بلبل چو بوتیماز بنشینم 

رقیب انگشت میخاید که سعدی دیده بر هم نه 

مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم


سعدى

حسرتِ پرواز

پرِ پرواز ندارم،
امّا دلی دارم و حسرتِ دُرناها

چه صفایی برانگیزد اگر دوست به دل بنشیند...‏

زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد، همه درها بسته است...

پنجره های رنگارنگ
فریدون مشیری
کامل شعر در ادامه مطلب

انتخاب شعر و تصویر از اینجا
* این شعرش هم خووب:

                         من دلم میخواهد،
                         خانه ای داشته باشم پر دوست...
                          دوستانی بهتر از برگ درخت...

                          کنج هر دیوارش،
                          دوست هایم بنِشینند آرام،
                          گل بگو، گل بشنو
...

ادامه نوشته

فتنه...

این فتنه که اندر دل تنگ است ز چیست؟!...


شرح ِ هجران


برايت داستان ِ آن پادشاهي را باز گو خواهم كرد

كه دچار ِ تو بود

و از نداشتنت

مُرد..


از متن يك شعرِ فرانسوي

نیا باران!‏

نه! نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش:   "نیا باران!
                                                                                عاشقانه اش نکن
                                                                                 من و او، ما نشدیم!"

سیاست مدارم با تو...‏

دموکراتم وقتی
در کافه ی کوچکی
رو در روی هم نشسته باشیم

لیبرالم
حتی وقتی شک ندارم
داری برای به دام انداختنم
دانه می پاشی

سکولارم
وقتی از بودنت مطمئن نیستم

به چپ می زنم
اگر راستش را نگفته باشی

طالبانم
اگر از تمام دنیا
سهم من نباشی

نشسته در کافه

مریم نوابی نژاد

بر گل روی محمّد، صلوات!‏

شوق فرستادن ِ
صلوات
از شنیدن نام ِ شما!

بر گل روی محمد صلوات

عباس حسین نژاد

هماهنگی با خود شاعر
* اللهم صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم

**
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله میفرمایند:
انا عند المیزان یوم القیامة فمن ثقلت سیّئا ته علی حسناته جئت بالصّلوة علیّ حتّی اثقّل بها حسناته؛
روز قیامت من کنار میزان خواهم بود، پس کسی که گناهانش بر اعمال نیک او سنگینی کند صلواتی را که او بر من فرستاده می آورم ( و بر حسنات او اضافه می کنم) تا اعمال نیک او با آن سنگین شود.
(بحارالانوار- ج91- ص57)


*
اللهم صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد و ترحم علی عجزنا و اغثنا بحقهم
(با این انتها هم دوست دارم)

** برای روز میلاد رسول، بنا بود بیاورم.

تو را مي‌جويم....


هر شب به هوای دیدنت از خوابی
آسیمه دویده ام به خوابی دیگر !

جلیل صفر بیگی 

آي جهان....


آی جهان!
طنین صدایت
قرار از تمام سنگ های صحرا گرفته
کاش بدانی
اسب های ترکمن
تو را در خط پایان می بینند
که دیوانه وار می دوند
آی جهان!
در چشم هایت
مادیان سپیدی
یال به دست باد سپرده ست
.
مهدیار دلکش


*/آي جهان يك اسم ِ تركمني است 

چه قصه ها که یک به یک مرور شد... نیامدی...‏

هزار و یک قصۀ عاشقانه می‏داند
نیمکت ِ چوبی ِ توی پارک...‏

/**/
نیمکت پارک
از گودر هیوا
پ.ن: یه بار هم خودم نشسته بودم و فکر کرده بودم، راجع به آسانسورها و خیلی چیزهای دیگه که احتمالا اگه میتونستن بنویسن یا تعریف کنن، چه خاطرات گفتنی ای داشتند...

این عکس و این عکس و این عکس هم ببینید و خواستید نظر بدید.

باور کنید حال و هوایم مساعد است...

باور کنید حال و هوایم مساعد است

این شایعات شیوه ی برخی جراید است

یک صبح

تیتر می شوم: این شخص

[بگذریم]

یک عصر

خوانده اید... و تکرار زاید است

من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم

باور نمی کنید؟ همین شعر شاهد است

محمدعلی بهمنی

بر آسمان بر آی

ای آیه مکرر آرامش
می خواهمت هنوز
 آری هنوز هم
دریای آرزوی
در این دل شکسته من موج می زند
راهی
به دل بجو

«حمید مصدق»

خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی

مصلحت دید من آن است که یاران همه کار

بگذارند و خم طره یاری گیرند


رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند


«حافظ»          

من ماهی خسته از آبم

من ماهی خسته از آبم

تن می دهم به تو 

تور عروسی غمگین 

تن می دهم به علامت سوال بزرگی 

که در دهانم گیر کرده است

«گروس عبدالملکیان»

معجزه ی دست های تو!

گنجشک نشدم

که برایم دانه بریزی

و حتی بند کفشی

که دست هایت پروانه ام کنند.

من

به غبار روی میز

که نوازشگرانه

با تکان دستت محو می شود

حسادت میکنم!

 

"علی شفاعت پناهی"



جمعه های بی پایان...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new_pic/jomeha.jpg

من

انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را
بياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
                            از تنهايي گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب

اما
اين بعدازظهر هاي جمعه پايان و تمامي نداشت
مي گفتند از كودكي به ما
كه زمان باز نمي گردد
 اما نمي دانم چرا
اين بعدازظهرهاي جمعه باز مي گشتند!

واقعه

رفتنت

ناگهان پريدن ِ پرنده هاست .. 



نسرين حيايي



سودا زده...


آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت 

 خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
 تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت 

530019_413403135362021_1935370087_n.jpg (720×481)

هوشنگ ابتهاج

جای خالی...

561608_422888574413477_1591997897_n.jpg (480×288)


هر طرف ایاتی از خوشحالی است
 زین میان جای
تو
تنها
خالی است ...


سیمین بهبهانی

دود ِ پراكنده منم *


جمع نميشود دِگر ، 

آن‌چه تو 

م 

     ي   

                   پ          

       ر                  

ا 

         ك       

ن          

   ي ....

پر از هیــچ

انگار
آخرین قاصدک روی زمینم
می گویند:
- چه خبر؟
و من
آکنده ام از هیچ!‏

قاصدک تنها

شعر از اینجا

عکس از مه بانو

سردمه و نه شالی هست، نه...‏

من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری
شال گردن بافته اند...‏‏

ما دوباره سبز می شویم..

من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم

                                                                                                                     قیصر امین پور