خطی بنویس خبری برسان

اگر مرده ای، بیا و مرا ببر!

و اگر زنده ای هنوز،

لااقل خطی، خبری، خوابی،خیالی... بی انصاف!

خطی بنویس خبری برسان

سیدعلی صالحی

دعا کردیم که بمانی...

 



دعا کردیم که بمانی
بیایی کنار پنجره، باران ببارد
و باز شعر مسافر خاموش خود را بشنوی
اما دریغ که رفتن
راز غریب همین زندگی است
رفتی پیش از آن که باران ببارد

سید علی صالحی

خنده هایم را بیاور..

تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...


سید علی صالحی

برای همسفر هميشه‌ی عشق ... باران!


رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.
بعد يکصدا شديم .... هم‌آواز و هم‌بُغض و هم‌گريه
همنَفس برای باز تا هميشه با هم بودن...
برای يک قدم‌زدن رفيقانه، برای يک سلام نگفته،
برای يک خلوتِ دل‌خاص، برای يک دلِ سير گريه کردن ...
برای همسفر هميشه‌ی عشق ... باران!
باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم
... نشانی خانه‌ات کجاست؟!

سید علی صالحی

حسی غریب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد

آن روز غروب 
من از نور خالص آسمان بودم 
هی آوازت داده بودم بیا 
یک دَم انگار برگشتی،‌ نگاهم کردی 
حسی غریب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد 
جز من کسی تُرا ندیده بود


رویایی بر باد!!


پرنده
هی پرنده ی بی پروا
در پی آن فوج گمشده بر مه آشیان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ی رویا ها را با خود برد!!


سید علی صالحی

او مسير مخفی یادها را می ‌دانست....

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new_pic/hands.gif


رفتن هم حرف عجیبی ‌است شبیه اشتباه آمدن!
گفت بر مي گردم،
و رفت،
و همه‌ ی پل ‌های پشت سرش را ويران کرد.
همه می ‌دانستند ديگر باز نمی ‌گردد،
اما بازگشت
بی هيچ پلی در راه،
او مسير مخفی یادها را می ‌دانست....


سید علی صالحی


کامل اشعار در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

شکستن خویش

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new_pic/67808_403325223071536_1940945428_n.jpg

گر پروانه از اشتیاق عجیب رهایی نبود
 چطور می توانست
 در وهم خاموش پیله
از عطر نور و نماز نرگس باخبر شود ؟

 من این راز به هر کس مگوی معمولی را
 از اصرار اینه بر شکستن خویش آموخته ام
که عشق مکافات زنانه ترین رویاهای آدمی ست ...


بید بی نشان

http://www.aks2aks.net/wp-content/gallery/7day/sunday-morning-sunday-morning-1024x768.jpg

چه دير آمدی حالایِ صدهزار ساله‌ی من!
من اين نيستم که بوده‌ام
او که من بود آن همه سال
رفته زير سايه‌ی آن بيدِ بی‌نشان مُرده است


" سيد علي صالحي "

باید امشب بروم...

گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام.

"
سید علی صالحی"

وقتی تو نیستی...


وقتی که تو نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ...
من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
همه ی ِ پنجره ها بسته است !
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
واقعا ...
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن

به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...


"سید علی صالحی"



از احتمالِ ندیدن تو می ترسم

تمامِ ترس من این است
 یک شب بخوابم
 و صبح
 رخسارِ تو را به یاد نیاورم.

سید علی صالحی

يک دل دل ساده...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/weblog/248409_10150193465918920_3348105_n.jpg



اول فقط يک دل دل بود. يک هوای نشستن و گفتن. 
يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن.
 يک هنوز باهمِ ساده.
رفتيم و نشستيم،
خوانديم و گريستيم.
باری ای عشق،
 اکنون و اينجا،
هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم
... نشانی خانه‌ات کجاست؟!

درد بی شفا...

http://www.taksayban.com/images/green_building_img_01.jpg


اگر عشق

آخرین عبادت ما نیست

پس آمده ایم اینجا

برای کدام درد بی شفا

شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟!!!

سید علی صالحی


پ.ن: هرچند سعادت نبود درکنار دوستان خوبی که اینجا می نویسند و دوستان خوبی که اینجا رو دنبال میکنند ،باشیم... اما ازهمه دوستانی که امدند و از همه دوستانی که دلشان با ما آمدو سراسر نشست مان پر بود از عطر حضورشان تشکر ویژه دارم... انشاله سر فرصت گزیده ای از گزارش برگزاری نشست ادبی هنری وبلاگمان را اینجا خواهیم گذاشت...

کتاب کهنه...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/20111012195140_028_old_books.jpg


تو هیچ از خودت پرسیده ای

 چرا این چراغ شکسته
این همه حوصله نویس شبتاب خسته است ؟

باد این بی هر کجا وزیده لعنتی بی سواد است
رو به دریا رفتن یاران ما
حتما دلیلی داشته است

 ورنه من که می دانم استعاره ی آسان دریا را
 در اوراق کدام کتاب کهنه نوشته اند

 بی خود نپرس
غروب آن پنجشنبه ی باران ریز
به رویای کدام سفر از ساحل ستاره گذشته ام


سید علی صالحی

اما نیستی

اما نیستی تا اضطراب جهان را
کنار تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم.

اما نیستی تا شب تشویش هرشب خویش را
در اشتعال گریه ها و گورها روشن کنم.

اما نیستی تا در دهان داس برویم و
در پریشانی شعله پرپر شوم.

اما نیستی...

سید علی صالحی

رویا...

همه ی راز ِ علاقه ی آدمی به آدمی

همین رویای ساده ی رفتن

و بعد بی خبر آمدن های همیشه ی اوست


http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/f_1mkuflv1rm_6107664.jpg



تعبیر سکوت!

http://msaberi.persiangig.com/image/%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%A8.gif

وقتی که دور از همگان،
بخواهی خواب عزيزت را برای آينه تعبير کنی،
معلوم است که سکوت علامت آرامش نيست...

سیدعلی صالحی




*موسیقی بی کلام پس زمینه بلاگ از برنارد کخ (Bernward Koch) آهنگ بسیار زیبای silent star
  برای شنیدن

*صفحه مخصوص کدهای موسیقی بلاگ شعرها وتصویرها برای قرار دادن کد اهنگ در وبلاگ

از اين‌روست که...

http://www.iranvij.ir/upload/images/h803q0muqzgipn1mcjd.jpg


برای چيدن گل سرخ، نه ارّه بياور، نه تبر !

سرانگشت ساده‌ی همان ستاره‌ی بی‌آسمانم ... بس ،
تا هر بهار به بدرقه‌ی فروردين ،
هزار پاييز پريشان را گريه کنم .

- هم از اين‌روست که خويشتن را دوست می‌دارم .

برای کُشتن من، نه کوه و نه واژه ،
اشاره‌ی خاموش نگاهی نابهنگامم ... بس .
تا معنی از گل سرخ بگيرم و شاعر شوم .

- هم از اين روست که ترا دوست می‌دارم .

برای مُرده‌ی من، نه اندوه آسمان و نه گور زمين ،
تنها کابوس بی‌بوسهْ‌رفتنِ مرا از گفتگوی گهواره بگير.
من پنجه‌ی پندار بر ديدگان دريا کشيده‌‌ام

پس شکوفه‌کن ای نارون، ‌ای چراغ، ای واژه !
اين‌جا پروانه و پری به رويا‌ی مزمور ماه ،
دريچه‌ای برای دل من آورده‌اند .

- هم از اين روست که جهان را دوست می‌دارم .

                                                                   سید علی صالحی

خیالی نیست؟

قمری‌های بی‌خیال هم فهمیده‌اند، فروردین است
اما آشیانه‌ها را باد خواهد برد
خیالی نیست

بنفشه‌های کوهی هم فهمیده اند، فروردین است
اما آفتاب تنبل دامنه را باد خواهد برد
... خیالی نیست

سنگریزه‌های کناره‌ی رود هم فهمیده اند، فروردین است
اما سایه روشنان سحری را باد خواهد برد
خیالی نیست

همه‌ی این‌ها درست
اما بهار سفرکرده‌ی ما کی بر می‌گردد ؟
واقعا خیالی نیست؟


http://baroon.ir/wp-content/uploads/2009/03/157j3v7.jpg
شعر و تصویر ازینجا

کدام....

کاش کسی می‌آمد
کسی می‌آمد از او می‌پرسيدم
کدام کلمه، چراغِ اين کوچه خواهد شد
کدام ترانه، شادمانیِ آدمی
کدام اشاره، شفای من؟

http://s2.picofile.com/file/7178063438/377164_177300792358051_151415531613244_354131_525318376_n.jpg

رو به افتاب ِ دلم...


http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/ro_be_aftab.jpg


من از عطرِ آهسته‌ی هوا می‌فهمم

تو بايد تازه‌گی‌ها

از اينجا گذشته باشی.

گفت‌وگویِ مخفی ماه وُ

پرده‌پوشیِ آب هم

همين را می‌گويند.

ديگر نيازی به دعای دريا نيست

گلدان‌ها را آب داده‌ام

ظرف‌ها را شسته‌ام

خانه را رُفت و رو کرده‌ام

دنيا خيلی خوب است،

بيا!

علامتِ خانه‌بودنِ من

همين پنجره‌ی رو به جنوبِ آفتاب است،

تا تو نيايی

پرده را نخواهم کشيد.

 

 

سيد علي صالحي

+اهنگ جدید بلاگ برای شنیدن اثری از knio_fuke نوازنده برزیلی..(+)

با هم...

http://www.newfun.ir/ax/0.954895001.jpg

دستت را به من بده
نترس!
با هم خواهیم پرید.
من از روی رویاهایی که رو به باد و
تو از روی بوته هایی که باران پرست.
امید و علاقه ی من از تو،
اندوه و اضطراب تو از من.
واژه ها ،کتاب ها و ترانه های من از تو،
سکوت،هراس و تنهایی تو از من.
حضور،حیات و حوصله ی من از تو،
تراخم،تشنگی وکسالت تو از من.
هلهله،حروف ،هر چه هست من از تو،
درد،بلا وبی کسی های تو از من.

سفر به سلامت

خیلی زود که برگردی
باز برای بی تو ماندن من
هزاره ای ست
که پرشکوفه ترین کلمات مرا در غیاب نور
به خواب سایه خواهد برد
...
سفر به سلامت
                                                                   سید علی صالحی

برای همسفر همیشه ام..باران..



http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/128897251038.jpg


اين صبح، اين نسيم، اين سفره‌ی مُهيا شده‌ی سبز،
                          اين من و اين تو، همه شاهدند

که چگونه دست و دل به هم گره خوردند ... يکی شدند و يگانه

تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد، آمدی و آمديم
اول فقط يک دلْ‌دل بود
يک هوای نشستن و گفتن
يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن
يک هنوز باهمِ ساده.

رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.

بعد يکصدا شديم
هم‌آواز و هم‌بُغض و هم‌گريه
همنَفس برای باز تا هميشه با هم بودن...

برای يک قدم‌زدن رفيقانه، برای يک سلام نگفته،

           برای يک خلوتِ دل‌خاص، برای يک دلِ سير گريه کردن ...

برای همسفر هميشه‌ی عشق ...
                                            باران!

باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم

... نشانی خانه‌ات کجاست؟!


سید علی صالحی

در غیاب تو...

http://pnu-club.com/up/images/tp78vywbj55vmxz9svc.jpg

وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد،‏
مثل کم داشتنِ یک وزیدن،
یک واژه،
یک ماه.‏

من فکر می‌کنم در غیابِ تو...‏
همۀ خانه‌های جهان خالی ست،‏
همۀ پنجره‌ها بسته است،‏

اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.‏
پرده‌هایی که پیدایند
یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند.‏




سه درس زندگی...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/zendani_abadi.jpg

چون عشق را در دفترم نوشتم...

   ديگر نتوانستم آن را پاک کنم...    نشد...
سه نکته را در قالب سه درس آموختم:

درس اول:
   بيهوده عشق را روی کاغذ اسير نکن و به صلابه نکش که اسيرت می کند و به صلابه ات می کشد...

درس دوم:
           چون عشق را در گوشه ای نوشتی سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی...
                                                 پس اسيريت مبارک...


درس سوم:
           چون که اسير شدی و به قفس افتادی نمير... بمان و دنيا را از درون قفس تماشا کن...
                                             دنيا از ديد يک زندانی ابدی تماشاييست...

سید علی صالحی

اگر آمدی

اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانی های منتظر و ماهی های حوض
و لبخندی که بشوق بر لبانم میبندد،
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد....


سیدعلی صالحی

بی انصاف...

http://www.pic.iran-forum.ir/images/6d849s0s47123ckjsmm.jpg
کوچه
کوچه‌ی بی‌گفت و بی‌گذر
رو به روشن‌ترين پنجره چيزی گفت انگار .

چيزی، رازی، حرفی
سخنی شايد
سربسته از چراغی
شکسته‌ی هزار پاييز بی‌پايان .

دريغا هزاره‌ی بی‌حالا ،
حالا کوچه ، پير
درخت، پير
خانه، پير
من پير وُ گلدان بالای چينه
که پر غبار !

اگر مرده‌ای، بيا و مرا ببر،
و اگر زنده‌ای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی، خيالی ... بی‌انصاف !

برای نجاتم دیر امدی..!

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/1606gyo-copy.jpg

در غیاب تو سال‌هاست
هر کجا به دلیلی زانو بریده‌ام،
آغوش آماده‌ی تو را دیده‌ام
که به نیت نجات من
از گهواره‌ی هفت دریا گذشته ای


سید علی صالحی

بیا برویم روبروی باد شمال...‏

بیا برویم آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز است
همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی ست...

بیا برویم آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز

ادامه نوشته

هوای تازه




حالا بيا برويم
برويم پای هر پنجره
روی هر ديوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستت‌دارمِ تنهايی را
برای مردمان ساده بنويسيم
مردمان ساده‌ی بی‌نصيبِ من
هوای تازه می‌‌خواهند!
ترانه‌ی روشن، تبسم بی‌سبب و
اندکی حقيقتِ نزديک به زندگی
سيد علي صالحي
نشانی ها ، نشانی اول

نشانی خانه‌ات کجاست؟!




اول فقط يک دل دل بود. يک هوای نشستن و گفتن. 

يک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن. يک هنوز باهمِ ساده.

رفتيم و نشستيم، خوانديم و گريستيم.

باری ای عشق، اکنون و اينجا، هوای هميشه‌ات را نمی‌خواهم

... نشانی خانه‌ات کجاست؟!


سيد علي صالحي

ادامه نوشته

اسمان تشنه است...!



من خسته‌ام
خسته از آینه،
از آدمی،
از آسمان
مگر تحمل یک پرنده کوچک خانه‌زاد
یک پرنده جامانده از فوج بارا‌ن‌خورده بی‌بازگشت
تا کجای آسمان تمام رویاهاست؟

من خواب ديده‌ام  يک خوابِ خوشِ خيلی عجيب ...!





من خواب ديده‌ام
يک خوابِ خوشِ خيلی عجيب ...!
انگار که رفته‌ايم جايی مثلِ زادرودِ اردی‌بهشت
باران می‌آمد، تو هم با ما بودی
همه جا بوی روشنِ مهتاب می‌داد
آن جا بی‌قرارانِ علاقه به ديدارِ دوست
از آن فالِ بی‌پرده ... پياله گرفته بودند.
ما مستِ بوسه ... به تعبير همين ترانه رسيده بوديم
همه چيز بوی رها شدن از رازِ گريه می‌داد.


ادامه نوشته