قفس می بافم...

میله میله، نفس نفس می بافم
در وهم نشسته و هوس می بافم

تو سروی، آزاد و رها، اما من
بید مجنونم و قفس می بافم

بيژن ارژن

آدم برفی!

قطره قطره شد آب آدم برفی
شد آب در آفتاب آدم برفی

آب از سر او گذشت اما هرگز
بیدار نشد ز خواب آدم برفی



بیژن ارژن
* کاملا بی ربط به این ایام!

بی هم شدگان...

بی هم شدگانیم که پیدا هستیم
پنهان شدگان خواب و رویا هستیم

در دنیای چقدرها از هم دور
آدم های چه قدر تنها هستیم