گرمی خاموش وارِ ما...
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 12:52 توسط گالیا
|


برف می بارد
برف می بارد به روي خار و خارا سنگ
كوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كاروانی با صدای زنگ
بر نمیشد گر زبام ِكلبه ای دودی
يا كه سوسوي چراغی گر پيامی مان نمی آورد
ردّ پا ها گر نمی افتاد روي جاده ها لغزان
ما چه می كرديم در كولاكِ دل آشفته ي دمسرد؟!
پ. ن: این بخشی از شعر زیبای سیاوش کسرائی در وصف داستان آرش کمانگیر هست.
پ.ن: دلمان خوش است این شبها و روزها که خبر آزادی بشنویم ...شب قدر است برای آزادی تمام اسرای در بند جور وظلمت دعا کنیم...
اینجا و اینجا لینکهای مفیدی میتوان یافت ...


