کجا مانده یی آخر؟!

در برودت این همه حیرت
کجا مانده یی آخر؟!

یغما گلرویی

ادامه نوشته

یادمه ..کودکی یادمه...




بیا همبازی خوب کودکی 
دوباره بچه می شیم یواشکی
اگه حرفی واسه خندیدن نبود 
تا ته دنیا می خندیم الکی......

ترانه: یغما گلرویی

دامی نهاده ای و گرفتار میکنی*‏

در هر شكنِ زلفِ گره گیرِ تو، دامی‌ ست
این سلسله، یك حلقۀ بی‏ كار ندارد...

زلف گره گير

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

پیراهن ت در باد تکان می خورد
این
تنها پرچمی ست
که دوستش دارم...

پیرهن در باد

گروس عبدالملکیان

*

با اشک درد عشق مداوا نمی شود

بس کن چه قدر خیره به امواج می شوی؟
دریا که مثل چشم تو زیبا نمی شود...

خيره به امواج

 ناصر حامدی

*
ادامه نوشته

ديگر از آينه هم دل سيرم...‏

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکَن! آینه اینقدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصۀ تنهایی نیست؟!‏

ادامه نوشته

تنها اندکی خدا...


تکلیف اتاق تاریک را
کلید برق، روشن می‏کند
و تکلیف سیگار زر را
کبریت بی‌‏خطر !

تکلیف دهلیزهای درون را
نه کلید برق
نه کبریت بی‌‏خطر ،
تنها اندکی خدا
می‏‌بایست
خدایی که سخت
نایاب است .

"سیدحسن حسینی"


رسوای جماعت

خواهی نشوی هم رنگ
رسوای جماعت شو...




ت.ن: اشرف الدین قزوینی یا همان نسیم شمال؛ شعری سروده بود كه در مصرعی اینطور میگوید: "خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو..."، كه به صورت ضرب المثل بین عوام هست. این مثل به نحو دیگری هم تغییر شكل داده و مفهوم متفاوتی را میرساند. در اینجا هم با توجه به تصویر، آن گونه دیگر مورد استفاده قرار گرفته.

نازلی ستاره بود!

نازلی!
بــهار، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاسِ پیر
دست از گمان بدار
با مرگِ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بــهار...

نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود، گل داد و مژده داد:
«زمستان شکست»
و رفت...

احمد شاملو

شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد. در هنگام مرگ وارطان در اثر شکنجه احمد شاملو هم‌بند وارطان بود. وی در آن زمان شعر «وارطان سخن نگفت» را سرود که بعدها برای گذر کردن از سد سانسور، کلمه «نازلی» جای «وارطان» به‌کار برده شد و به قول شاعر «شعر را به تمام وارطان‌ها تعمیم داد.» (+)

کاملِ شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

و هر چه خاطره دارم از آن محل دارم

به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد...


سید حمیدرضا برقعی



* بهترين تصويرى كه يافت شد، همين بود. يعنى اگه بيت هم روش نبود، با همين بيت همراهش ميكردم.
اين و اين را هم ببينيد.

تابِ تو را چو تب کند! گفت: بلی اگر بَرَم!

در هوسِ خیالِ او
همچو خیال گشته ام
اوست گرفته شهرِ دل
من به کجا سفر برم؟!



مولانا
بشنوید با صدای هژیر مهر افروز
کاملِ شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

چه غفلت داشتیم ای گل، شبیخون جوانی را

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی، کوره راه زندگانی را...

جوانى شمع ره كردم

ادامه نوشته

آه و دم

آدم چیست؟!
آه و دم
...
آه از دمی که
این همه ساعت طول می کشد!

شمس لنگرودی

شانه به شانه

کنار هم
شانه به شانه هم 
یک لحظه 
وقتی که می رفتند
یکی به سمت شرق
دیگری به غرب!

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است*

گـریه نکرده ام
از وقتی نیستی،
هی گرد و خاک می رود
توی چشمم!

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است

ز بیخودی طلب یار می‌کند «حافظ»
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است!

بدهکاری...طلبکارم...‏

تو
یک عذرخواهی به بالش من بدهکاری!
بس که هر شب
چنگ میزنم نبودنت را...



بهناز باغساز



ت.ن: از آن پست هایی بود که کلی با خودم کلنجار رفتم بگذارمش. دلیلش هم بماند، فقط حس کردم حیف است نیاید...

این چندمین شب است که من بی تو نیستم؟!‏

این چندمین شب است که من با تو نیستم
این چندمین شب است که در شعله زیستم

این عکس اول است که با هم گرفته‌ایم
من بی‌قرار مستی لبخند کیستم؟!‏ 

این عکس دوم است در آغاز تشنگی
هم بغض آب قمقمه‌ات را گریستم 

این عکس آخر است که لبخند می‌زنم
این‌جا کمی شبیه به زخم تو نیستم؟  ‏

این عکس آخر است که با هم گرفته‌ایم
از ترس مرگ نیست که در عکس نیستم 

بر سنگ تابناک تو رمزی نوشته است
دیگر اجازه نیست کنارت بایستم 

امشب تمام خاطره‌ها را گریستم
این چندمین شب است که من بی تو نیستم

بهمن ساکی
*

خو کن به قایق ت

خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
خو کن که جای ساحل و دریا عوض شده است...

ادامه نوشته

رو به راهی؟

رو به راهم
رو به راهی که رفته ای
رو به راهی که مانده ام

اينجا

* پرسید: رو به راهی؟
گفتم: رو به راه ام. اما نگفتم كدام راه...

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو ...





روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
 من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لبداشت
 حتی
 در حال احتضار
 آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان
 آن مرد بی قرار

**
 روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود
 وگفتگو نمی کرد
جز با درخت سرو
در باغ کوچک همسایه
شبها به کارگاه خیال خویش
 تصویری از بلندی اندام می کشید
 و در تصورش
 تصویر تو بلندترین سرو باغ را
تحقیر کرده بود


حمید مصدق
+تصویر سبز ِسرو ِ آزاد..استعاریست!

پرواز...




یکی در سینه ام فریاد می زند پرواز کن
بر تارک دیوار خواهی رسید
و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگریست
هزاران حیف
پر می زنم اما پرواز نه
گویی دست صیادی پر های پرواز مرا بریده است
شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه ...


گوشواره های گيلاسی

گوشواری به دو گوشم می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل كوكب می چسبانم
كوچه ای هست كه در آنجا
پسرانی كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریك و پاهای لاغر
به تبسم معصوم دختركی می اندیشند كه یك شب او را باد با خود برد
كوچه ای هست كه قلب من آن را
از محله های كودكیم دزدیده ست...

فروغ فرخزاد


‏* بچه سال كه بودیم، عاشق این بودیم كه از بین گیلاس ها، گیلاس هایی را بیابیم كه دو شاخه آویزان متصل به هم داشته باشند. بلكه به شوخی و خنده و بازی، به گوش ها آویزان كنیم و بخندیم. ‏

‏* تصویر را توى پلاس به اشتراك گذاشته بودیم، دوستی این شعر را پیشنهاد داد. خوب بود، گفتم بیاورم ش اینجا.

منجی عالم ز حرا آمده

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیدۀ ما را؛ رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...

حافظ شيرازى


* براى مبعث خاتم النبيين، رحمة للعالمين،‌ رسول اكرم صلى الله عليه و آله
* مبارك مان باد... باشد كه چشم ما هم به ظهور روشن گردد و از اين ظلمات رهايى يابيم...
* اينجا و اينجا را هم ببينيد.
* كامل غزل

شوق پرواز در دلت جاریست

موسی شدی كه معجزه ای دست و پا كنی
راهی برای رد شدن قوم، وا كنی...


علی اکبر لطيفیان
کامل شعر


* برای بیست و پنجم رجب، شهادت باب الحوائج، موسی بن جعفر علیه السلام، میخواستم چیزی اینجا بیاورم. هرچند که تأخیر خورد.
* اینجا و اینجا هم سری بزنید.

ادامه نوشته

نگاهم با نگاه ت کرد برخورد

اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست
چندان که شد نگه به نگه آشنا، بس است


صائب تبریزی

* قول داده بودم با تصاویر متفاوت تر و شاید فانتزی هم شعرهایی رو همراه کنم :)
+ اینجا با این عکس اومده، خیلی هم خووبه. منتها من دیگه خواسته بودم فانتزی بذارم ش :)

امان از درد دوری

تو اونجا و من اینجا، امان از درد دوری
من ماندم و رؤیاها، نه شوق و نه سُروری
امان از درد دوری
امان از درد دوری

دور از تو من ندارم، نه شور و نه غروری

آه ای خدای عالم! تا کی غم صبوری؟
امان از درد دوری
امان از درد دوری
...
بابک رادمنش

* خوابگاهی که بودم، یه بار یکی از بچه ها یه آهنگی آورد، گفت از حمیرا. شنفتیم. همین بود. حس ش خاص بود و تو ذهن موند...
اگه معذوریتی ندارید، بگیرید و بشنوید.

این را هم ببینید.

به همین لبخند ساده؛ بشکن این فاصله ها رو

در میان من و تو
فاصله هاست
گاه میاندیشم
میتوانی تو
به لبخندی
این فاصله را برداری...

حمید مصدق


* از این شعر فوق العاده


* اين تكه از "ميلاد تهرانى" هم خوب بود و مينشست به تصوير:
مينويسم ديـدار/ تو اگر بى من و دل تنگ منى/ يك به يك فاصله ها را بردار...

دیده فرو بر به گریبان خویش

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی‌گمان عیب تو پیشِ دگران، خواهد برد...


حکایت گلستان، در اخلاق درویشان
* عنوان از بیتی از نظامی:
                           عیب کسان منگر و احسان خویش ... دیده فرو کن به گریبان خویش
شاید مرتبط تصویر و بیت:
                           دوست دارم که دوست عیب مرا ............ همچو آیینه روبرو گوید
                           نه که چون شانه با هزار زبان  ..... پشت سر رفته، مو به مو گوید

مفتاح شو؛ مفتاح شو

قفلی بود میل و هوا
بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو؛ مفتاح را
دندانه شو؛ دندانه شو

ادامه نوشته

عطر صلوات میدهند این گل ها، این دست ها

           بوی صلوات می‌دهد دستانم
          
از بس که گل محمدی کاشته(چیده)‌ام!

شيره ی حيات...


من فکر می‌کنم
که پشت همه‌ی تاریکی‌ها
شفافیّت شیری رنگ حیات است  

این راز را
از حفره‌ی ماه
و روزنه‌های ستارگان دریافته‌ام.  


شمس لنگرودی

اندر او گاوی‌ست تنها خوش دهان

یک جزیره سبز هست اندر جهان
اندر او گاوی‌ست تنها خوش دهان

جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب

شب ز اندیشه که فردا چه خورم
گردد او چون تار مو لاغر ز غم

مولوی

ادامه نوشته

بر مه شبی نظر کردم...

به یادِ رویِ تو
بر مه
شبی نظر کردم
نه اینکه رفتی و رو بَر مه دگر کردم!

زِ دستِ هجرِ تو
تا
دیگری بسر نکند
تمامِ خاکِ درت را زِ گریه تر کردم!


رشحه                       
(بیگم دختر هاتف اصفهانی، متخلص به رَشحه)

در هیاهوی ملک، صحن تو دیدن دارد

ای خدا حب علی اهل تمنا را بس
از دو دنیای تو ایوان نجف ما را بس...

شب و ایوان علی، رقص جنون، ناد علی
هر طرف حرف علی، ذکر علی، یاد علی 

شیعه و صبح نخستین و تولای علی
شیعه و وقت مدد؛ نام دلآرای علی 

شیعه و عاقبتِ عُمر و تماشای علی
شیعه و لحظه به لحظه "پدری های علی"  

* برای روز ولادت مولای متقیان، امیرالمومنین، علی علیه السلام. کامل شعر در ادامه مطلب.
* اینجا هم ببینید، شعر خوبی ست.
* این هم بخوانید: نجف، شهرِ پدران

ادامه نوشته

بار دگر زنده شد، کودکی ام پشت در...خانۀ ما منتظر، چشم به راه پدر

باز پدر آمد و باز عطر خوش نان رسید
باز پدر، معنی آرامش و ایمان رسید

خسته نباشی پدر رنج و ملالت مباد
گرچه هیاهوی ما کاهش دردت نداد



*شاعرش را نمیشناسم، اما با نوایی، از گذشته دور، در ذهنم هست. گویا عباس بهادری، خوانده اش. به هرحال، شعر برایم دوست داشتنی ست. دقیقا حس ش میکنم. هرچند به نظرم خیلی شعر دلتنگ کننده ای داره.

* بنا کرده بودم برای روز پدر این شعر را بیاورم که نشد. عذر تأخیر. تاریخ را به همان روز میگذارم. دنبال تصویر دیگری هم بودم که نیافتم. همین هم بد نیست البته، هرچند بابا در ذهن من همیشه جوان باشد...

ادامه نوشته