دل نی ناله ها دارد از آن روز

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

شاعر: مرحوم قیصر امین پور

+ عنوان: خدا چون دست بر لوح و قلم زد /سر او را به خط نی رقم زد
دل نی ناله ها دارد از آن روز / از آن روز است نی را ناله پرسوز

آیین عاشقی...




اين خاک به خون عاشقان آذين است
اين است در اين قبيله آيين ، اين است

زاين روست که بي سوار برمي گردد
اسب تو که زين و يال آن خونين است


آیینه ها در چشمِ ما چه جاذبه ای دارند؟!

وقتی تو نیستی
نه هست هایِ ما چونان که بایدند
نه باید ها
هر روز بی تو، روز مباداست!

آیینه ها در چشمِ ما چه جاذبه ای دارند؟!
آیینه ها که دعوتِ دیدارند
دیدارهایِ کوتاه

قیصر امین پور


ادامه نوشته

از بال من مپرس که بشکسته بال را/ دردیست گران، به رشتۀ تحریر نامده...‏

اینجا
همه
هر لحظه می‏پرسند
:
-                        
حالت چطور است؟
اما
کسی
یک بار
از من نپرسید:
-                
بالت . . .

پرنده در زیر دستی که دست نیست

قیصر امین پور

از "گلها همه آفتابگردانند"

* یاد ماجرای گنجشک اینجا هم میافتم.

* این شعر قیصر را دوست دارم، به انضمام آن شعرش که میگوید:
گفت احوالت چطور است؟/ گفت مثل حال گُل... حالِ گل در دستِ چنگیزِ مغول...

* دوم اردیبهشت سالروز تولد قیصر بود، روح ش شاد...

در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم...«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت



چون پر پروانه تا که دست گشودم
دست مرا لحظه ی قنوت گرفتند





قیصر امین پور


* عنوان شعر از فاضل نظری

ترس...

_
ایستاده در باد
شاخه‌ی لاغر بیدی کوتاه
بر تنش جامه‌ای انباشته از پنبه و کاه
بر سر مزرعه افتاده بلند
سایه‌اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم
نه کلاهش را پشم
سایه‌ی امن کلاهش اما
لانه‌ی پیر کلاغی است که با قال و مقال
قاروقار از تهِ دل می‌خواندَ:

 آن که می‌ترسد
می‌ترسانَد!



قیصر امین پور


پ.ن: به زودی به دوستانی که ایمیلی و کامنتی تقاضای همکاری در وبلاگ داشتند جواب خواهد داده شد...

دلیل تازه چشمانم باش!


باران بهاران را
                  جدی نمی گیرد
چشمان من
            خیل غباران را

هر چند
از جاده های شسته رفته
از این خیابان های قیر اندود
                  دیگر غباری برنخواهد خواست

هرچند
با آفتاب رنگ و رو رفته
از روی این دریای سرب و دود
                 هرگز بخاری برنخواهد خواست

اما
حتی سواد هر غباری نیز
در چشم من دیگر
معنای دیدار سواری نیست

این چشم ها
از من دلیل تازه می خواهند


خانه‌ام ابری ست

ناودان‌ها شرشرِ بارانِ بی‌ صبری ست
آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست...

ناودان ها شرشر باران بی صبری ست

قیصر امین پور

* قبل تر اينجا آمده

* اين را آوردم، براى باران  بهاره صبح شنبه كه به صرف بهارى بودنش حس خوبى دارد و شايد بهتر بود تصوير و شعر شادترى برايش آورد، اما چه ميشود با دلتنگى هاى گاه و بى گاه؟! ...

ادامه نوشته

چه جمعه ها که یک به یک، غروب شد، نیامدی...‏

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
.
.
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
.
.
تو بیایی، همۀ ثانیه ها، ساعت ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند...

صفحات تقویم

قیصر امین پور

* برای آخرین غروبِ جمعۀ سال نود و یک شمسی...

*   آخرین جمعه سال است نمی آیی باز؟ ... دل من مُرد در این شهر نمی آیی باز؟
     اگر این جمعه نیایی به چه دلخوش باشم؟ .... عید ما آمدن توست نمی آیی باز؟

* یک پیامکی بود به این مضمون:
      خوشا به حال سال شمسی که ماه دوازدهم ش را هم دید، اما ماه دوازدهم ما هنوز نیامده...

* عکس از جناب شجاع که هماهنگی اش با شعر هم کار خودشون ه. اینجا

* قبل از این هم این شعر تو این وبلاگ، اومده. اینجا و اینجا.

* عنوان را دوست دارم. از مهدی جهاندار. کل شعر زیباست. (از اینجا بشنوید) بیت کامل عنوان هم این:
      چه جمعه ها که یک به یک غروب شد، نیامدی......چه بغض ها که در گلو رسوب شد، نیامدی...

* اللهم عجل لولیک الفرج....

ما دوباره سبز می شویم..

من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم

                                                                                                                     قیصر امین پور

 

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید


قیصر امین پور

شعر کامل اینجا در ادامه مطلب (+)

ادامه نوشته

میتوان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟ 

موج را آیا توان فرمود: "ایست"؟
باد را فرمود: "باید ایستاد"؟

موج و دریا

* برای هشتم آبان، سالروز پرکشیدن قیصر...‏
** واقع ش دنبال عكس بهترى بودم، چيزى كه به دل خودم بيشتر بشينه. نيافتم اونى كه ميخواستم :|
*** کامل شعر رو تو ادامه مطلب بخوانید حتما.

ادامه نوشته

حباب

انگار حباب را تماشا کردیم

یا رقص سراب را تماشا کردیم


در پرده نه طرحی و نه تصویری بود

تنها خود ِ قاب را تماشا کردیم



                                                                                                  قیصر امین پور

ترس ما فاصله هاست...

http://ayateghamzeh.ir/Portals/0/Gallery/Album/3/gheysar-aminpour%20%20(3).jpg


وحشت از عشق که نه !
ترس ما فاصله هاست
وحشت از غصه که نه !
ترس ما خاتمه هاست
ترس بیهوده نداریم !
صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست
گله از دست کسی نیست !
که مقصر دل دیوانه ماست !



به بهانه هشتم آبان پنجمین سالگرد درگذشت زنده یاد " قیصر امین پور "

سفره هفت رنگ اسمان...

581377_480189142013060_943856472_n.jpg (720×498)


اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد

اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز می‌کرد

و می‌شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
.

.


اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می‌توانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم

تو را می‌توانستم ای دور
از دور
یک‌بار دیگر ببینم



قیصر امین پور


کامل اشعار در ادامه مطلب

ادامه نوشته

تو تكرار ميشوی....



در خوابهای کودکی ام  ،
هر شب طنین سو قطاری
از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار ،انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد 
انگار،بیش از هزار پنجره دارد 
و در تمام پنجره هایش،
تنها تویی که دست تکان می دهی 
آن‌گاه در چارچوب ِپنجره ها ،
شب شعله می کشد 
با دودِ گیسوان ِتو در باد!
در امتدادِ راهِ مه آلود 
در دود 
  دود 
     دود ..
.
.
قيصر امين پور 

رفتن؛ رسیدن است...‏‏

                                          موجیـم و وصـل مـا
                                                                  از خود بریدن است
                     ساحل، بهانه ایست
                                                رفتن؛ رسیدن است...‏

 موج و وصل و ساحل

 

ادامه نوشته

تو را می‌شناسند

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1391/7/6/196072_874.jpg

چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند

موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه‌های خراسان، تو را می‌شناسند



قیصر امین پور

اما سبز بود و گرم ....

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/201289_hzTmrdvq.jpg


افتاد
آن سان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد.

افتاد
آن سان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد.

اما
او «سبز» بود و «گرم» که افتاد...



قیصر امین پور


+ برای شنیدن  (شهید گمنام )

چند و چند از غم ایام جگرخون باشی؟!*

از رفتنت دهان همه باز...
انگار گفته بودند:

پرواز !

پرواز !

قیصر امین پور

عنوان از حافظ، غزل کامل اینجا


خسته م از ارزوها..

http://raze-sarbaste.persiangig.com/ppiblog/398811_481689918513726_802285365_n.jpg

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری


با تبریک عید سعید فطر به تمامی دوستان و همراهان

همونطور که در کامنت پست قبل به یکی از خوانندگان پایه و بسیار گرامی وبلاگ قول داده بودم نتایج نظرسنجی رو در ادامه مطلب قرار میدم...



ادامه نوشته

پیش بیا‌! پیش بیا‌! پیش‌تر !



یش بیا‌! پیش بیا‌! پیش‌تر !
تا که بگویم غم دل بیش‌تر
دوست‌ترت دارم از هر‌چه دوست
ای تو به من از خود من خویش‌تر
دوست‌تر از آن که بگویم چه‌قدر
بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویش‌تر
هیچ نریزد به‌جز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه ‌اندیش‌تر

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر

این هُبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر 

آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف

ابر های سربه راه ، بید های سربه زیر

ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !

ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !

آیه آیه ایت صریح ، سوره سوره ات فصیح !

مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر

«قیصرامین پور»


ادامه نوشته

ای کاش...

http://s3.picofile.com/file/7384151612/The_Little_Match_Girl.jpg

ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم

ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !*


قیصر امین پور

*بخشی از  شعر قیصر امین پور ..
(خیلی برای گریه دلم تنگ است !) درادامه مطلب


ادامه نوشته

پر از خاطرات ترک خورده...‏

چو گلدان خالی لبِ پنجره
پر از خاطراتِ ترک خورده ایم...‏

گلدان لب پنجره

قیصر امین پور

برای شنیدن

* قبل تر، وقتی این تصویر را دیده بودم، بیت اول این شعر یادم آمده بود: "سراپا اگر زرد و پژمرده ایم...ولی دل به پاییز نسپرده ایم" آورده بودمش اینجا. امروز اما یاد خاطرات ترک خورده ام...
مهم نیست گلدان توی این تصویر کمی هم برگ و دارد، اما شعرش یک چیز دیگری ست... و این تصویر گمانم حس را منتقل میکند. البته یک بار هم روی این تصویر توی گودر و یک بار روی این تصویر توی پلاس، نوت ش کردم، ولی نظرم به این نزدیک تر است، تا نظر شما چه باشد؟ :)

سه شنبه خدا کوه را آفرید...!

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/628274_orig.jpg



سه شنبه

چرا تلخ و بی حوصله ؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله ؟
سه شنبه
چه سنگین !چه سرسخت ؛ فرسخ به فرسخ !
سه شنبه
خدا کوه را آفرید

   


 قیصر امین پور

در هوای عشق تو پر می‌زند با بی‌قراری



http://up98.org/upload/server1/02/h/sq2ix9uc5klkw7ig59kh.jpg

بی‌تو می‌گویند: تعطیل است کارِ عشق‌بازی
عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد


ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آن‌که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
                                                                  
    قیصر امین پور
+موسیقی پس زمینه بلاگ به مناسبت ایام فاطمیه (+)

ادامه نوشته

از همین روز، همین لحظه

بی تو این‌جا همه در حبس ابد تبعیدند
سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند

از همان لحظه که از چشمِ یقین افتادند
چشم‌های نگران، آینهٔ تردیدند

نشد از سایهٔ خود هم بگریزند دمی
هرچه بیهوده به گردِ خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پیِ خود
همه از دیدنِ تنهائیِ خود ترسیدند

غرق دریایِ تو بودند ولی ماهی‌وار
باز هم نام و نشانِ تو ز هم پرسیدند


http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/606c6162f2.jpg


در پیِ دوست همه جایِ جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیرِ تقویمِ جلالی به جمالِ تو خوش است
فصل‌ها را همه با فاصله‌ات سنجیدند

تو بیایی همهٔ ثانیه‌ها، ساعت‌ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

قیصرامین پور
+ پیشاپیش عید رو به تمام دوستانیکه همراه ما بودند و مطالبی رو که توسط همکاران با ذوق وسلیقه این بلاگ تهیه و گرداوری میشد رو میخوندند و با نظرات زیباشون بعضا باعث دلگرمی ما برای ادامه میشدند و میشوند ُ تبریک میگم...
الغرض اینکه عیدی شما محفوظ هست..

ولی از تمامی دوستان وحتی خواننده های خاموش این بلاگ میخواهم که شما نیز با گرد اوری تصویر وشعری از خودتون یا شاعران دیگه وارسال اون به این ایمیل(mdb_60@yahoo.com)هم به همه کسانی که این صفحه رو میخونند و هم به ما عیدی بدهید... وما تصاویر واشعاری روکه میفرستید رو با نام خودتون قبل از سال جدید اینجا بیاوریم...

به امید رسیدنت...

چه اسفندها ... آه !
چه اسفندها دود کردیم !
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند: این روزها می‌رسی
از همین راه .

http://myup.ir/images/16138759821511969237.jpg

کوچ تا چند...

تمام حجم قفس را شناختیم ، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
اگرچه نیت خوبی است زیستن اما
بیا که دست به تصمیم بهتری بزنیم
http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/dtosddkoj93gudl1pej2.jpg


قیصر امین پور
با تشکر از مسیحِ من برای شعر

کوچ تا چند...؟!

بیـــــا بال و پر مــا را بیــــاموز

به قدر یک قفس پرواز ! پرواز!

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم...

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم

در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم

دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم

http://basij.imamreza.ac.ir/wp-content/uploads/131.jpg

حتی خیال نای اسماعیل خود را
همسایه با تصویری از خنجر نکردیم

بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم
زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم

قیصر امین پور

دیـ ـوار!

دیوار چیست؟
آیا به جز دو پنجره روبه روی هم
اما
بی منظره؟

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/new/divar.jpg

قیصر امین پور

بازی روزگار

http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/baxzi.jpg


دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او
ما را ...
فردا ؟

(قیصر امین پور)

نام گمشده


دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من....
- منِ شعرهایم که من هست و من نیست -
به دنبال نامی که تو....
- توی آشنا
- ناشناس تمام غزل ها -
به دنبال نامی که او....
به دنبال اویی که کو؟