دلم گرفته ای دوست

دلم گرفته 
درست مثل لک‌لکی 
که بال‌هایش را برای کوچ امتحان می‌کند

«گروس عبدالملکیان»

 

*عنوان قسمتی از شعر سیمین بهبهانی
* عکس را در کیش گرفته ام

 

پرواز را به خاطر بسپار!


گفتی:
دوسـتت دارم و من،
بهِ خیابان رفـتم.
فضـــای اتاق،
بـرای پـــرواز
کافی نبود!

"گروس عبدالملکیان"



پ.ن:
1- تصویر "پرواز" از مجموعه هنرهایِ مفهومی، اثر رابرت ادگار مانسین
2- این رو یک دوست به نام حسین انصاری قبل از من در دنیای مجازی گذاشته بود. به عنوان ذکر منبع نام میبرم.

حرف های در گلو مانده

حالا من مانده ام
و پنجره ای خالی
و فنجان قهوه ای
که از حرف های نگفته
پشیمان است ...

فدای پیرهن چاک ماه رویان باد

پیراهن ت در باد تکان می خورد
این
تنها پرچمی ست
که دوستش دارم...

پیرهن در باد

گروس عبدالملکیان

*

سر چشمه ی تمام رودهایِ زمین

بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی

و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام.



تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش،
قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد
سرچشمه تمام رودهایِ زمین است.

تکانده نمیشود انگار...‏

به شانه ام زدی
                 
  که تنهایی ام را تکانده باشی...

به چه دل خوش کرده ای؟!

تکاندن برف

              از شانه های آدم برفی؟

گروس عبدالملکیان



پ.ن: نوشته بود: گاهی، آدم ها، توی رابطه ها، تنهایی خودشان را بیشتر حس میکنند و می یابند...
:/

ت.ن: خواسته بودم که کمتر پست غم و اندوه دار بگذارم اینجا، همین است که مدتی ست پست های کمتری میگذارم اینجا، بس که بیشتر عکس و شعرهای هماهنگی که دارم، از این قِسم ند. :(
به قول خواهرک، روحیه و حس و حال خودم هم بعضا تأثیر دارد... :/
به هرحال قصه من همین است (باقی دوستان هم بیایند یک پست بگذارند، بعد هم از علت های کم فعالیتی شان بگویند D: )
این پست هم بنا بود از حس و حال خوبِ برف بگوید، تحت تأثیر برفی که از نیمه اسفند گذشته، بارید. اما خب نشد دیگر. همین خوش تر آمد.

من ماهی خسته از آبم

من ماهی خسته از آبم

تن می دهم به تو 

تور عروسی غمگین 

تن می دهم به علامت سوال بزرگی 

که در دهانم گیر کرده است

«گروس عبدالملکیان»

dead inside.....

بوی خونم چرا تو را بر نمی‌گرداند
کوسه‌ی آب‌های گرم؟

گروس عبدلملكيان

سیبی برای ما...‏

دستانِ من نمی‏توانند
نه؛ نمی‏توانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند!‏
تو
به سهم خود فکر می‏کنی
من
به سهم تو!‏

سیبِ سبز، سهمِ ما

گروس عبدالملکیان

* ضمنن این عکس و این عکس هم بودند، نظرات را شنوایم...

صدای پای توست

صــداي قلــب نـيست
صداي پـــاي تـــوست
کـه شـب‌ها در سينـــه‌ام مــي‌دوي
کـافـــي‌ست کمـي خستــه شـــوي
کافـــي‌ست بــايستي …

 صدای پای توست

                                                                                                                                      "گروس عبدالملکیان"

کمی بالاتر به چشمه ای می رسند

گفتند شعر هایِ من
جوشش دریاست
خروش رود
بی شک کمی بالاتر
به چشمه ای می رسند
که تو هستی.


آبشار فدامي (بهار۹۱- فارس)

کسی چه میداند از دانه های برف؟!‏


می‌ریزیم؛
ریز
ریز
ریز
چون برف،
که هرگز هیچ‌کس ندانست،
تکه‌های خودکشی یک ابر است..
.

منم، چونان دانه های برف که میریزند بر زمین... کسی چه میداند

گروس عبدالملکیان

*و کسی چه میداند؛‏
که من هر روز،
تکه های سفیدِ روحم را می بارم؟!
و ظلمات آسمان بی ستاره؛
در قلبم،
برجاست...
به خودکشی روحم دست زده ام...

کلیدی باید؛ برای رفع دل گرفتگی ها...‏

گیرم کلید را در قفل در چرخاندی،
دلت باز نخواهد شد!

گیرم که کلید را در قفل چرخاندی... دلت باز نخواهد شد...‏

گروس عبدالملکیان

*

نباید بمیرم... باید زنده بمانم و غرق نشوم

آب تا گردن‌م بالا آمــده
آب تا لبهای‌م بالا آمــده
آب بالا آمـــده
من اما، نمی‌ميـــرم
من؛ ماهی می‌شــوم...

آب تا گردنم بالا آمده

گروس عبدالملکیان

من اينجا و تو اونجا، امان از دردِ دوری...‏

نميدانم
کدام پل
در کجای جهان
شکستــه اسـت
که هیــچ‏ کس به خانه‌ اش نمی‌رسد...

لحظۀ خداحافظی.. به سینه ام فشردمت..‏ اشک چشمام جاری شد.. دستِ خدا سپردمت

    می تـَـرساندم قطـار
                           وقتی که راه می‏افتد
    و این همه آدم را؛

                           از آن همه
                                      جدا می‏کند
...

گروس عبدالملکیان