کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت...

آن ترک پری چهر که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت


من از اول روز دانستم که با شیرین در افتادم...

ز دستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم 

به جز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم 


من از اول روز دانستم که با شیرین در افتادم 

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم


تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید 

روا داری که من بلبل چو بوتیماز بنشینم 

رقیب انگشت میخاید که سعدی دیده بر هم نه 

مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم


سعدى

فتنه...

این فتنه که اندر دل تنگ است ز چیست؟!...


باور کنید حال و هوایم مساعد است...

باور کنید حال و هوایم مساعد است

این شایعات شیوه ی برخی جراید است

یک صبح

تیتر می شوم: این شخص

[بگذریم]

یک عصر

خوانده اید... و تکرار زاید است

من زنده ام هنوز و غزل فکر می کنم

باور نمی کنید؟ همین شعر شاهد است

محمدعلی بهمنی

بردار به دارم زن...


یک روز به شیدایی
در زلف تو آویزم
یک روز دو چشمم خیس
یک روز دلم چون گیس
آشفته و ریساریس
بردار دگر بردار
بردار به دارم زن

از اینجا با صدای محسن نامجو بشنوید.
متن کامل آهنگ را در ادامه ی مطلب بخوانید.
ادامه نوشته

خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند

مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند

رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند



برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت...

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی حسیبت...

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت...

عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند

مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت

به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت

تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن

چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت...

 





برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم...

زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم           ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم 
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر        سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم          طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم


حافظ

برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.
ادامه نوشته

صـورت یـار مـی‌کـشـم دفـع مـلـال مـی‌کنم.....

بـس  کـه همیشه در غمت، فکر محال می‌کنم          هـجـر تـو را ز بـی‌خودی، وصل خیال می‌کنم
شـب کـه مـلول می‌شوم، بر دل ریش تا سحر          صـورت یـار مـی‌کـشـم، دفـع مـلـال مـی‌کنم



محتشم کاشانی
برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

سـر بـه زانـوی خـیـال تـو هـلـالـی شـده‌ام

سـر بـه زانـوی خـیـال تـو هـلـالـی شـده‌ام         آن قـدر مـیـل بـه ابـروی تو دارم که مپرس
از خـم مـوی تـوام رشـتـهٔ جـان مـیـگـسلد          آن قـدر تـاب ز گـیـسوی تو دارم که مپرس

 


محتشم کاشانی
برای دیدن یک تصویر مرتبط اینجا را کلیک کنید.
برای خواندن متن کامل شعر به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته

ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را

جـایـی کـه سـرو بوستان با پای چوبین می‌چمد          مـا نـیـز در رقـص آوریـم آن سـرو سیم اندام را
دلـبـنـدم آن پـیمان گسل منظور چشم آرام دل          نـی نـی دلـارامـش مـخـوان کز دل ببرد آرام را
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش          جـایـی کـه سـلـطان خیمه زد غوغا نماند عام را

سعدی

برای خواندن متن کامل شعر ، به ادامه ی مطلب بروید.

ادامه نوشته