مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

چشمش به راهت خشک شده است...
- می آیی
- نمی آیی
وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛
آنقدر باران
به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،
خیالت هم
گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...

چشمش به راهت خشک شده است...
- می آیی
- نمی آیی
وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛
آنقدر باران
به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،
خیالت هم
گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...
تمام مزرعه از خوشه های گندم پُر
و هیچ دست تمنّا
دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد
دروگران همه پیش از درو
- درو شده اند...
حمید مصدق
كامل شعر
تصوير از اينستاگرام hodab315
* نوشته بودم:
کسی را بگویید
داس بیاورد
دانه های اندوه در دلم
بارور شدند
کسی را بگویید
برداشت کند این محصول را…
مزرعۀ سینه ام را باید آتش بزنم
باید محصول تازه ای بکارم...

ملوانـان زیادی عـآشقت شده انـد!
منتظـرم آب جنـازه هـا را پس بدهـد..
ببینـم کدامشـان منــم...

بر كشتزار دلم
چه برف سنگینی نشسته
و كسی ندانست
اندوه؛ از كی باریدن گرفت؟!
تولّدت
شكافتنِ نــور بود
در این هزارۀ تاریكی...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
* تقدیم به همه دوستان و آشنایانی كه این روزها مادر و پدر شده اند...
(حالا من اسم نمیبرم
، ولی ماشاءالله تو اطرافیان خودم كلی بودن. خدا رو شكر واقعاً. حس خوبی دارم ![]()
)
* مرتبط
میخواستم چیزی برایت بنویسم
گشتم
بین همه ی سی و دو حرف الفبا
بین همه ی کلماتی که از کودکی در گوشم خوانده بودند
بین همه ی کلماتی که بعد از هفت سالگی خوانده بودم
گشتم و هیچ نیافتم
دلم به حال بیچارگی واژه ها سوخت
که کم می آورند برای نوشتن برای تو
برای از تو نوشتن که پیشکش..
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
از اینجا
* عنوان از این شعر محمـدعلی بهمنی
* نزار قبانی خوب میگه:
لأن كلام القوامیس مات/ لأن كلام المكاتیب مات/ لأن كلام الروایات مات
أرید اكتشاف طریقة عشق/ أحبك فیها .. بلا كلمات
* نوشته بود: در خصوص کم داشتن واژه در زبان نازنین پارسی، همین بس که ما چه از کسی خوشمان بیاید، چه کسی را دوست داشته باشیم، چه عاشق کسی باشیم، فقط می گوییم دوستت دارم... واژه کم است..همین!
* این تصویر هم ببینید.

ای غایب ِ همیشه دفتر حضور
ای غایب از نظر در آسمان ظهور
کجای این دنیا ، کدام خانه ای آقا
نزدیکی به من، یا که دور تر از دور تر ها؟
چقدر جمعه ، چند سال هجری دیگر
با تو میشویم بهار .. ای بهار ِ سر سبز تر
بگو چقدر ، چند گناه فاصله افتاده
چه چیز بین ما و شما سایه انداخته ؟
تا کجای این تقویم ، مشق انتظار داریم ؟
تا به کی با شیطان ، جنگ تن به تن داریم ؟
خسته ازظلمم ، خسته از ظالمان ِ زمان
زبانم لال ، قلب نازتان ، امام زمان .....
نکند که تیر بکشد از این دوروریی ها
از این که عهد خواندیم و باز شکستن ها
از اینکه ندیدیم نگاه شما را
وقتی که رد شدید از کوچه ، کنار ما
شرمنده ام که ادعای انتظار داریم
که ندبه های نخوانده هم زیاد داریم
رسیده آخر دنیا ، آقا ظهور کن
غروب های سرخ جمعه را طلایی کن
بر ما ببخش ، ادامه ی کبرای غیبت را
ترسم که به گور ببرد دل ، آرزویت را
به امید ظهورت ، التماس دعای فرج
ادرکنی عشق ، اللهم عجل لولیک الفرج
+ شعر از : لیلا علیزاده (خودمــ !)
+حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود:
پس هر یک از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیک میشود عمل کند
و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیک نماید دوری کند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا میرسد.
+نفس بریده صدا می زنیم در همه حال ... به دادمان برس ای میم و حا و میم و دال ...
+ امامتت مبارک آقـــا جــان !
از این تَن ..... از این بَدَن

+دلنوشته ای کوچک .. از خودمـــ !
+عنوان شعر از سعدی
تقویم ها میگویند:
سوم دی ماه روز ثبتِ احوال است
و من فكر میكنم به ثبتِ احوالِ آدم ها
به اینكه هیچ كس حال دلم را نپرسید
چه رسد به ثبت آن حال!
بعد با خودم ميگويم:
البته همان بهتر...
حالِ ناخوش، پرسيده و ثبت نشود؛ خوش تر...

می ترکــند!...

*عکس رو تو یکی از باغ های دوستان گرفته بودم اونم تو هوای بارونی! :)
*عنوان، شعر ِ زیبایی از امام خمینی (ره) که از اینجا می توانید بخوانیدش.
هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..

* دارم از چهارراه ولیعصر رد میشوم که صدای تعزیهخوانهایِ پارک دانشجو تکانم میدهد. یادِ کاروان عاشوراییان میافتم. کاروانی که حالا بدل شده است به کاروان اُسرا.. کاروانی که قافلهدارش، حالا، بانوییست قدخمیده و برادر از دست داده. یاد این جملهی معروف میافتم، که «زینب جان.. شرمندهایم که بهای حسینی شدن ما بیحسین شدن تو بود» نمِ اشکی چشمانم را تار میکند. زیرِلب زمزمه میکنم: هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..
جنگل و
کوه و
آسمان را نه!
تو را
تماشا میکنم
عظمت و قدرت تو را...

دلنوشته ها
* برگرفته از شعر عليرضا روشن
سنگ هم که باشی
گوشهی قلبم را می گیرم
مثل لِی لِی بازی های کودکی
تا مبادا از آن بیرون بیفتی

دلنوشته ها
نیازمندم به تو.. به داشتن ات.. به توجه ات.. به مهربانی ات...
نیازمندم به تو و بی نیاز شدن در كنارت...
نیازمندم كه خط بزنی همۀ نیازمندی هايم را...
یا مُغْنِيَ مَنِ اسْتَغْنَاه
* ایده تصویر با من نیست!
* اینجا را هم خواستید ببینید.
دل هامان به سانِ کاروانسرا
در ابتدای جوانی، پر رفت و آمد و شلوغ
زمان كه بگذرد، گه گاهى قدیمی ترها و آشناترها سراغش مىآیند
جلوتر اما؛ شاید یك دو آشنای قدیمی راه كج كنند، آن هم محض تجدید خاطره
و
در آخر فقط خودش میماند و خدای خودش.
پر از خاطره و یادگار از مسافرهایی كه آمدند و مهمان شدند و رفـ ـتـ ـنـ ـد...
افتاده آن گوشه
گوشی همراهی که میتوانست
دل آویزترین شعر جهان را
"دوستت دارم" را
به گوش و چشم محبوب برساند
.
قصه دو سو دارد:
یک انتهای تلخ
یک انتهای شیرین
یکی آنکه دیگر نیست یا نبوده از ابتدا
یکی آنکه دیگر به گوشی تلفن احتیاج نیست... در گوش هم میخوانند...

رو
به راهم
رو به راهی که رفته ای
رو به راهی که مانده ام

عزيز دلم
دير زمانى ست كه خبرى از تو نيست
بگذار برايت بگويم
حال گلدان ها خوب است
هر روز آب شان ميدهم
چيده امشان بر پله ها
تا وقتِ آمدن ت
به استقبال ت برخيزند
راستى كى ميآيى؟
تا حالِ دلم هم با تو گوپم...
دلم برای تو تنگ است
زودتر بیا!
حالا
سالهاست
در کوچه های خاکی روستایمان
خبری از خنده و دویدن کودکان نیست
تنها گاهی
قدم های آهسته و عصازنانِ پیرانِ روستا
بر خاک های دلتنگِ کوچه باغ ها...
.
کسی به تازه شهرنشینان بگوید:
دلِ کوچه های روستا،
تنگِ شادی ها و سادگی های قدیم گشته...
دلِ شما تنگ نشده؟
وقتی
نفسِ زمین تنگ میشود
وقتی
دلِ من از تنگی زمین و زمان گرفته
كه
خسته از خود شده و به كار نیست
به
رویشِ سبزِ جوانه ای، خوش میشوم
كه
امید را با همۀ كوچكی فریاد میزند...
با
خود میگویم:
پس
من چرا؛ چُنین؟
!
به موسم آمدن ت
تمام مسیر را
تمام راه قدوم ت را
گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟

غروب؛ فرا میرسد
و دلتنگی ام از تو
بر تن موج سوار میشود
و می سُرایم
غزلی را
با قافیه ی
اشک و حسرت
و عشق را
گوشزد میکنم...

کی اشکامو پاک میکنه؟
شبا گریه دارم...
دست رو موهام کی میکشه؟
وقتی تو رو نـدارم...
شونۀ کی؛ مرهم هق هق م میشه دوباره؟
از کی بهونه بگیرم، شبای بی ستــاره؟
آرزوهای کوچکی دارند
شبیه اینکه مَردی نگران
جایی منتظرشان باشد...

* دلنوشته؛ برگرفته از این قطعه
کاش ایستاده باشی
بر روی اورچینه
آنگاه من تا آغوشت
پر خواهم گشود
هم چون خورشید که
در آسمان پر می گشاید

اورچینه به معنی نردبام، پلکان و در لغت نامه دهخدا اور به معنی برآمدن- بالارفتن، چینه به معنی دیوار
... و «اُرچینه»
همان پلکان خانهی قدیمی مادربزرگ است
که همیشه فکر میکردم
آخرین پله جایی است که
تو روی آن ایستادهای
و دستانم را آرام آرام میگیری ... (+)
قرار
بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم...
.

زمستان
از نیمه گذشته وُ
خبری
از آن برف نیست...
پس
من کجا گم شوم؟ چگونه؟
نه!
نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش: "نیا باران!
عاشقانه اش نکن
من و او، ما نشدیم!"
گنجشک نشدم
که برایم دانه بریزی
و حتی بند کفشی
که دست هایت پروانه ام کنند.
من
به غبار روی میز
که نوازشگرانه
با تکان دستت محو می شود
حسادت میکنم!
"علی شفاعت پناهی"
هی من ببافم... هی تو بشكاف
هی من خیال ببافم وُ هی تو همۀ این خیال های خوش را بشكاف
اصلاً حواس ت هست به زمستانِ سختِ پیشِ رو؟
چگونه یخ نكنم؟
بی خیال... بی رؤیا... بی تو....

دل است
دیگر...
گاهی هوس میکند...
.
مدینه باشد و خودش
گنبد خضرا باشد و خودش
بقیع باشد و خودش
پنجره های بقیع باشد و خودش
باب جبرئیل باشد و خودش
دل بدهد... سعی بین این دو کند
گاهی نگاه به این سو و گاهی نگاه به آن سو
گاهی حواس ش پرتِ گنبد خضرا شود
گاهی با کبوترهای بقیع پر بکشد...
.
دل است دیگر...هوایی میشود گاهی...
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)