مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

چشمش به راهت خشک شده است...

- می آیی

- نمی آیی

وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛

آنقدر باران

به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،

خیالت هم

گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...

دلنوشته ها

بگو ابر بباره میخوام جون بگیرم

بگو ابر بباره میخوام جون بگیرم

اگر یک کویر را پر از آب کنی

احتمالاً یک دریا را خالی کرده ای

درست کردن کار پیچیده ای ست!

دلنوشته ها

سفر کنیم و ببینیم...‏

تمام مزرعه از خوشه های گندم پُر

و هیچ دست تمنّا

دریغ سنبله ها را درو نخواهد کرد

دروگران همه پیش از درو

                            - درو شده اند...

 

 

مزرعه

حمید مصدق
كامل شعر
تصوير از اينستاگرام hodab315

* نوشته بودم:

کسی را بگویید

داس بیاورد

دانه های اندوه در دلم

بارور شدند

کسی را بگویید

برداشت کند این محصول را

مزرعۀ سینه ام را باید آتش بزنم

باید محصول تازه ای بکارم...‏

من از حالم به این مردم دروغای بدی میگم..


سالهاست نامـه ای نوشتـه ام و در بطری گذاشتـم...
ســالهاست آواره ی کـوه هـا شده ام...
"ایـلام" به آب های آزاد راه نـدارد..
جلیل صفربیگی


*ارسالی از همان رفیق ِ عزیز..

*
با من وحشی نمی دانم چه کردی کین زمان من/ بهر دیدار تو خواهم جمله دنیا را ببینم..

به عشق ِ تو گرفتارم..!

ملوانـان زیادی عـآشقت شده انـد!

منتظـرم آب جنـازه هـا را پس بدهـد..

ببینـم کدامشـان منــم...




*ارسالی از یه رفیق  ِ خیلی عزیز...
*دل نوشت: امروز، موقع ِ غروب ِ آفتاب، انگار مؤذن میگفت "اذان ِ مغرب به افق ِ بی کسی"... امروز

جز روزگار من؛ همه چیز را سفید كرده برف

بر كشتزار دلم
چه برف سنگینی نشسته
و كسی ندانست
اندوه؛ از كی باریدن گرفت؟!

برف
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
عنوان از شمس لنگرودی

* راستش عکس آنی نبود که توی ذهنم بود یا میپسندیدم، اما بین همه ی عکس های دیگر بهتر بود. هرچند این یکی خیلی خوب بود اما باید به خاطرش کمی نوشته را تغییر میدادم.
دلم خواسته بود این دلنوشته را اینجا بیاورم، وگرنه که اینجا آورده بودم.
تحتِ تأثیر برفِ نیمه ی زمستان!
+ اين تصوير هم خووب بود.

 

تو آمدی و نور هم

تولّدت
شكافتنِ نــور بود
در این هزارۀ تاریكی...

نوزاد

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

 

* تقدیم به همه دوستان و آشنایانی كه این روزها مادر و پدر شده اند...
(حالا من اسم نمی‏برم، ولی ماشاءالله تو اطرافیان خودم كلی بودن. خدا رو شكر واقعاً. حس خوبی دارم )

* مرتبط

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

میخواستم چیزی برایت بنویسم

گشتم

بین همه ی سی و دو حرف الفبا

بین همه ی کلماتی که از کودکی در گوشم خوانده بودند

بین همه ی کلماتی که بعد از هفت سالگی خوانده بودم

گشتم و هیچ نیافتم

دلم به حال بیچارگی واژه ها سوخت

که کم می آورند برای نوشتن برای تو

برای از تو نوشتن که پیشکش..

 

پاي كلماتم لنگ ميزند،‌ حرف تو كه ميآيد

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
از اینجا

* عنوان از این شعر محمـدعلی بهمنی

* نزار قبانی خوب میگه:

لأن كلام القوامیس مات/ لأن كلام المكاتیب مات/ لأن كلام الروایات مات

أرید اكتشاف طریقة عشق/ أحبك فیها .. بلا كلمات

* نوشته بود: در خصوص کم داشتن واژه در زبان نازنین پارسی، همین بس که ما چه از کسی خوشمان بیاید، چه کسی را دوست داشته باشیم، چه عاشق کسی باشیم، فقط می گوییم دوستت دارم... واژه کم است..همین!

* این تصویر هم ببینید.

*

ادرکنی عشق

 

 ای غایب ِ همیشه دفتر حضور 

    ای غایب از نظر در آسمان ظهور 

   کجای این دنیا ، کدام خانه ای آقا 

          نزدیکی به من، یا که دور تر از دور تر ها؟

  چقدر جمعه ، چند سال هجری دیگر 

         با تو میشویم بهار .. ای بهار ِ سر سبز تر 

بگو چقدر ، چند گناه فاصله افتاده 

     چه چیز بین ما و شما سایه انداخته ؟

تا کجای این تقویم ، مشق انتظار داریم ؟

     تا به کی با شیطان ، جنگ تن به تن داریم ؟

                                                                                         خسته ازظلمم ، خسته از ظالمان ِ زمان 

                   زبانم لال ، قلب نازتان ، امام زمان .....

 نکند که تیر بکشد از این دوروریی ها 

 از این که عهد خواندیم و باز شکستن ها 

از اینکه ندیدیم نگاه شما را 

          وقتی که رد شدید از کوچه ، کنار ما 

 شرمنده ام که ادعای انتظار داریم 

                            که ندبه های نخوانده هم زیاد داریم 

رسیده آخر دنیا ، آقا ظهور کن 

 غروب های سرخ جمعه را طلایی کن 

بر ما ببخش ، ادامه ی کبرای غیبت را 

ترسم که به گور ببرد دل ، آرزویت را 

به امید ظهورت ، التماس دعای فرج 

    ادرکنی عشق ، اللهم عجل لولیک الفرج 

 

+ شعر از : لیلا علیزاده (خودمــ !) 

+حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود:

پس هر یک از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیک می‌شود عمل کند

                       و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیک نماید دوری کند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

+نفس بریده صدا می زنیم در همه حال ... به دادمان برس ای میم و حا و میم و دال ... 

+ امامتت مبارک آقـــا جــان !                       

خون در دل آزرده نهان چند بماند ؟؟؟

آخـَـرش ، یکـــــــــ  روز دست ِ خودمــ را مــــــــی گیـرمــ و میــرومـ

                                                                 از این تَن  ..... از این بَدَن 

+دلنوشته ای کوچک .. از خودمـــ ! 

+عنوان شعر از سعدی 

بگو احوالمان را تغيير دهند به احسن الحال، بلكه ثبت ش خوش شود

تقویم ها میگویند:

                   سوم دی ماه روز ثبتِ احوال است

و من فكر میكنم به ثبتِ احوالِ آدم ها

به اینكه هیچ كس حال دلم را نپرسید

چه رسد به ثبت آن حال!

بعد با خودم ميگويم:
البته همان بهتر...

حالِ ناخوش، پرسيده و ثبت نشود؛ خوش تر...


دلنوشته ها

من به خال ِ لبت ای دوست گرفتار شدم..

خوش بـه حال ِ انـارها و انجیـرها...

دلتنـگ کـه می شونــد،

می ترکــند!...

 


*عکس رو تو یکی از باغ های دوستان گرفته بودم اونم تو هوای بارونی! :)

*عنوان، شعر  ِ زیبایی از امام خمینی (ره) که از اینجا می توانید بخوانیدش.

زِ صبرت دل شده بی‌صبر، زینب..

 هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..

  

 

 

 * دارم از چهارراه ولیعصر رد می‌شوم که صدای تعزیه‌خوان‌هایِ پارک دانشجو تکانم می‌دهد. یادِ کاروان عاشوراییان می‌افتم. کاروانی که حالا بدل شده است به کاروان اُسرا.. کاروانی که قافله‌دارش، حالا، بانویی‌ست قدخمیده و برادر از دست داده. یاد این جمله‌ی معروف می‌افتم، که «زینب جان.. شرمنده‌ایم که بهای حسینی شدن ما بی‌حسین شدن تو بود» نمِ اشکی چشمانم را تار می‌کند. زیرِلب زمزمه می‌کنم: هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..

تو را تماشا ميكنم

جنگل و

کوه و

آسمان را نه!

تو را

تماشا میکنم

عظمت و قدرت تو را...

 

ايستاده بر بالاى كوه و به نظاره دره و آسمان و ابرها

 

دلنوشته ها

* برگرفته از شعر عليرضا روشن

مبادا از قلبم بیرون بیفتی...

سنگ هم که باشی

گوشه‌ی قلبم را می گیرم

مثل لِی لِی بازی های کودکی

تا مبادا از آن بیرون بیفتی

دلنوشته ها

نیازمندم به تو

نیازمندم به تو.. به داشتن ات.. به توجه ات.. به مهربانی ات...
نیازمندم به تو و بی نیاز شدن در كنارت...
نیازمندم كه خط بزنی همۀ نیازمندی هايم را...
یا مُغْنِيَ مَنِ اسْتَغْنَاه

نيازمندى ها

دلنوشته ها

* ایده تصویر با من نیست!
*
اینجا را هم خواستید ببینید.

زين كاروانسرای بسی كاروان گذشت...‏‏

دل هامان به سانِ کاروانسرا

در ابتدای جوانی، پر رفت و آمد و شلوغ

زمان كه بگذرد، گه گاهى قدیمی‏ ترها و آشناترها سراغش مىآیند

جلوتر اما؛ شاید یك دو آشنای قدیمی راه كج كنند،‌ آن هم محض تجدید خاطره
و در آخر فقط خودش میماند و خدای خودش.

پر از خاطره و یادگار از مسافرهایی كه آمدند و مهمان شدند و رفـ ـتـ ـنـ ـد...


دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

لطفا کمی آغوش برایم بفرست...‏

جا مانده ام در این خراب آباد

دیگر دلم به این اسباب بازی های ساده هم خوش نمیشود

خسته ام و ترسیده

نفس م سخت بالا می آید

دلم یك آغوش امن میخواهد

دلم تو را میخواهد

نمی خواهی مرا ببری پیش خودت؟

 


دلنوشته ها
* عنوان
*

طعم خاک



اشکهایم طعم خاک گرفته اند
باز در دلم خاطره ای دفن میــکنند!

ایده از: +

گوشی تنها

افتاده آن گوشه
گوشی همراهی که میتوانست
دل آویزترین شعر جهان را
"
دوستت دارم" را
به گوش و چشم محبوب برساند
.
قصه دو سو دارد:
یک انتهای تلخ
یک انتهای شیرین
یکی آنکه دیگر نیست یا نبوده از ابتدا
یکی آنکه دیگر به گوشی تلفن احتیاج نیست... در گوش هم میخوانند...

گوشی تنها
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

رو به راهی؟

رو به راهم
رو به راهی که رفته ای
رو به راهی که مانده ام

اينجا

* پرسید: رو به راهی؟
گفتم: رو به راه ام. اما نگفتم كدام راه...

حال دل با تو گفتنم هوس است

عزيز دلم
دير زمانى ست كه خبرى از تو نيست
بگذار برايت بگويم
حال گلدان ها خوب است
هر روز آب شان ميدهم
چيده امشان بر پله ها
تا وقتِ آمدن ت
به استقبال ت برخيزند
راستى كى ميآيى؟
تا حالِ دلم هم با تو گوپم...
دلم برای تو تنگ است
زودتر بیا!


گلدان های منتظر

(نجوا رستگار)

دلتنگیِ کوچه های روستا

حالا
سالهاست
در کوچه های خاکی روستایمان
خبری از خنده و دویدن کودکان نیست
تنها گاهی
قدم های آهسته و عصازنانِ پیرانِ روستا
بر خاک های دلتنگِ کوچه باغ ها...
.
کسی به تازه شهرنشینان بگوید:
دلِ کوچه های روستا،
تنگِ شادی ها و سادگی های قدیم گشته...
دلِ شما تنگ نشده؟


(نجوا رستگار)

عکس از اینجا

* ضمنا متشکر از این همه نظر!!!! میخوام دیگه فقط آخر هفته بیام جواب بدم با این اوضاع :/

در دل جوانۀ امید بايست كاشت

وقتی نفسِ زمین تنگ میشود
وقتی دلِ من از تنگی زمین و زمان گرفته
كه خسته از خود شده و به كار نیست
به رویشِ سبزِ جوانه ای، خوش میشوم
كه امید را با همۀ كوچكی فریاد میزند...
با خود میگویم:
                 
پس من چرا؛ چُنین؟

!

(نجوا رستگار)

* تحت تأثير خواندن اين: "پشت دیواره های اضطرار/ جوانه های اجابت/ می رویند"

بگو از کدام راه میآیی؟

به موسم آمدن ت
تمام مسیر را
تمام راه قدوم ت را
گل باران خواهم کرد
تو فقط بگو از کدام راه میآیی و کی؟

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

+ اینجا

غروب...‏

غروب؛ فرا میرسد
و دلتنگی ام از تو
بر تن موج سوار میشود
و می سُرایم
غزلی را
با قافیه‏ ی اشک و حسرت
و عشق را
گوشزد میکنم
...

 
غروب دریای شمال ایران

* شعر از یک آشنای قدیمی ست که چون آن زمان برای خودم خوانده بودم و ضبط کرده بودم، در یادم مانده.
البته تحت تأثیر فضای تصویر، اندکی تغییر داشته. اصلش این بود به گمانم:
غروب؛ فرا میرسد/ و دلتنگی ام از تو/ بر تن شعر پیله میبندد/ و می سُرایم/ غزلی را/ با قافیه اشک و لبخند/ و عشق را/ گوشزد میکنم...

* عکس هم از "فخری سادات" مون :)

وقتی که گریه میکنم...‏

کی اشکامو پاک میکنه؟
شبا گریه دارم...
دست رو موهام کی میکشه؟
وقتی تو رو نـدارم...
شونۀ کی؛ مرهم هق هق م میشه دوباره؟
از کی بهونه بگیرم، شبای بی ستــاره؟

اشک پاک کردن



*
من این مراد ببینم به خود که نیمه شبی .... به جای اشک روان، در كنار من، باشی؟!    (حافظ)

* این تصویر رو قبل تر توی پلاس دیده بودم و همون موقع، آهنگی که خیلی قبل تر شنیده بودم، توی ذهنم آمد. اما دلم خواسته بود، ضمائر ش را عوض کنم و این طور بیاورم. به نظرم به حال تصویر بیشتر می آمد...


* يك بار هم چند شب بعدتر از ديدن اين تصوير كه برايم تداعى شده بود و هواى گريه هم بود، برداشتم گوشه كاغذى نوشتم:

  دارند سُر میخورند/ از دو سوى گونه ام/ این قطره هاى ‌شور/ این اشك هاى من...
  دست تو اگر بود/ بى خیالِ سُر خوردن شان/ بى خیالِ گریستن اصلا...


* این پست هم شاید بی ارتباط با تصوير نباشد.

دختران تنها

دختران تنها

آرزوهای کوچکی دارند

شبیه اینکه مَردی نگران

جایی منتظرشان باشد...


* دلنوشته؛ برگرفته از این قطعه

اورچینه همان پلکانِ خانه‌یِ قدیمی مادربزرگ

کاش ایستاده باشی
بر روی اورچینه 

آنگاه من تا آغوشت
پر خواهم گشود

هم چون خورشید که
در آسمان پر می گشاید

دلنوشته ها

اورچینه به معنی نردبام، پلکان و در لغت نامه دهخدا اور به معنی برآمدن- بالارفتن، چینه به معنی دیوار

... و «اُرچینه»
همان پلکان خانه‌ی قدیمی مادربزرگ است
که همیشه فکر می‌کردم
 آخرین پله جایی است که
 تو روی آن ایستاده‌ای
و دستانم را آرام آرام می‌گیری ... (+)

عاقبت يك روز برفى، ميروم و گم ميشوم...‏

قرار بود برفى بيايد و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بيايد و من
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را
با آن ببارم
و
گم شوم...
.
در برف رفتن

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست...
پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

اینجا هم

نیا باران!‏

نه! نه!
این باران ها از آن ما نیست
وقتی
هیچ راهی
رو به کناری نیست...

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* این هم شاید بی ربط نباشه، نمیدونم کجا خوندم ش:   "نیا باران!
                                                                                عاشقانه اش نکن
                                                                                 من و او، ما نشدیم!"

معجزه ی دست های تو!

گنجشک نشدم

که برایم دانه بریزی

و حتی بند کفشی

که دست هایت پروانه ام کنند.

من

به غبار روی میز

که نوازشگرانه

با تکان دستت محو می شود

حسادت میکنم!

 

"علی شفاعت پناهی"



چگونه گرم شود اندرون يخ كرده؟

هی من ببافم... هی تو بشكاف
هی من خیال ببافم وُ هی تو همۀ این خیال های خوش را بشكاف
اصلاً حواس ت هست به زمستانِ سختِ پیشِ رو؟
چگونه یخ نكنم؟
                 بی خیال... بی رؤیا... بی تو....


بافتن
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

* عنوان با توجه به مصرع: چگونه شاد شود اندرون غمگينم؟
ضمن اينكه
ميتونه
اينم به جاى عنوان باشه: شالِ خيال...‏
یا حتی این تیکه از مژگان عباسلو: کولی امروز توی دستم خوند:/ یه زمستون سخت در راهه...

+ دلنوشته برگرفته از مطلبی بود که زمانی، خونده بودمش و گوشه ذهنم مونده بود. امروز دیدم ش اینجا.

دلتنگ آن زمینم که سجده بر آن، غم از دل می برد

دل است دیگر...
گاهی هوس میکند...
.
مدینه باشد و خودش
گنبد خضرا باشد و خودش
بقیع باشد و خودش
پنجره های بقیع باشد و خودش
باب جبرئیل باشد و خودش
دل بدهد... سعی بین این دو کند
گاهی نگاه به این سو و گاهی نگاه به آن سو
گاهی حواس ش پرتِ گنبد خضرا شود
گاهی با کبوترهای بقیع پر بکشد...
.
دل است دیگر...هوایی میشود گاهی...

حرم رسول الله

دلنوشته ها
(نجوا رستگار)

اینجا یا اینجا را هم ببینید.

اولین

نمی دانم چه شد
نمی دانم

تو نخواستی مرا
یا من فراموش کردم

اما
طوفان که آمد
اولین امیدم بودی