مرد آنگاه كه از درد به خود ميپيچد/ناگزير است لبی تا لبی قليان ببرد..
حامد عسگری
همراهی تصویر و شعر از اینجا
حامد عسگری
همراهی تصویر و شعر از اینجا

شانه ات را دیر اوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از ان بال و پرم را باد برد

در كوچه باد مي وزد
.
.
اين،
ابتدايِ ويراني است...
فروغ


شانهات را دير آوردي سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پيکرم را باد برد
با همين نيمه ، همين معمولي ساده بساز
دير کردي نيمهي عاشقترم را باد برد
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته؛ صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است:
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است

چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها
چای با عطر هل و گلهای قوری، بهتر است
من سرم بر شانه ات؟..... یا تو سرت بر شانه ام؟...
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است....؟

