خمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است...

دوست دارم جستجو در جنگل موی تو را 
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را




دختر زیبای جنگل های آرام شمال!
از کجا آورده دست باد گیسوی تو را؟

آستینت را که بالا داده بودی دیده اند
خلق رد بوسه ی من روی بازوی تو را

چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان
عاقبت در آتش اندازند آهوی تو را

کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا
قسمتم می کرد مُردن روی زانوی تو را...


*شعر از "ناصر حامدی"

*من بی نهایت این شعر رو دوست دارم... هوممم... امیدوارم شما نیز از خواندنش لذت ببرید..

*البته برای عنوان مصرع های بسیاری مدنظرم بود که قرعه به نام جناب "حافظ" افتاد! :)

*مصرع دیگر از "سعدی" :
                یک روز به شیدایی در زلف ِ تو آویزم...

ز اشک دیده نوشتم؛ هزار نامه برایت*‏

بسیار براى تو نوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه، ولى نامه برى نیست...


ناصر حامدی
* عنوان از بیت: ز اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت...مگر که نامۀ بیچارگان؛ جواب ندارد؟
ادامه نوشته

با اشک درد عشق مداوا نمی شود

بس کن چه قدر خیره به امواج می شوی؟
دریا که مثل چشم تو زیبا نمی شود...

خيره به امواج

 ناصر حامدی

*
ادامه نوشته