کاین درد نپندارم از آن من تنهاست


زندگی می گفت

از هر چیز

مقداری به جا می ماند!

دانه های قهوه در شیشه،

چند سیگار در پاکت،

و کمی درد در آدمی ...

 

"تورگوت اویار"



پ.ن: عنوان پست از سعدی شیرازی

فریاد من از دست غمت عیب نباشد / کاین درد نپندارم از آن من تنهاست



تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد...

یلدای آدم ها همیشه اول دی نیست
هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست

"مهدی فرجی"


عنوان پست:
تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
/ که آخر پاییز امروز است یا فرداست .... "مهدی فرجی"

اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است!

برنمی گردند شعرها

به خانه نمی روند
تا برگردی
و دست تکان دهی.

روبان های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در باران می لرزند
روبان های سفید، پیچیده بر گل سرخ های بی تاب را ببین!

بر نمی گردند شعرها
پراکنده نمی شوند
به انتظار تو در باران ایستاده اند
و به لبخندی، به تکان دستی، دل خوشند.


"
شمس لنگرودی"



پ.ن:
عنوان پست: مصرعی از رضا علی اکبری

"
اقرأ به اسم عشق که من سخت سردم است / ای بر لبت حرارت پیغمبری! بخوان"  رضا علی اکبری

یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت...


خودم را رو به روی ِ آینه می نشانم

موهاش را شانه می کنم

پلک ها و صورتش را ماساژ می دهم که خنده رو شود

می زنم روی دوشش

می گویم

یک امروز را آدم باش / شاد باش

و بیرون که می رود

در را

پشت ِ سرش قفل می کنم

و به او فکر می کنم



"
علیرضا روشن"





پ.ن: عنوان پست:
مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد / یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت...   "صائب تبریزی"

کس نیست که افتاده ی آن زلف دوتا نیست!

از لیوان‌ها

به لیوان شکسته فکر می‌کنی

از آدمها

به کسی که از دست داده‌ای

به کسی که به دست نیاورده‌ای

همیشه

چیزی که نیست

بهتر است

 

"علیرضا روشن"



عنوان پست، مصرعی از حافظ شیرازی

چگونه نااميد باشم، در حالي که تو اميد مني!


خدای من!

تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.

تو که اینقدر دلسوز منی!


+قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی


گاهی خنده ، گاهی گریه ...


گاهی می‌خندم و گاهی گریه می‌کنم.

گریه امّا،

بیشتر اتفاق می‌افتد.

به هر حال آدم یکی از لباس‌هایش را، بیشتر دوست دارد...!


" الهام اسلامی"


او می رسد که باز هم عاشق کند مرا...


خش خش... صدای پای خزان است، یک نفـر


در  را بـه  روی حـضـــرت پـاییــــز  واکنـــــــد! 



"علیرضا بدیع"



دختری با گوشواره مروارید!


گوشواره‌ای را می‌مانم عاریه

دلنگ دلنگ

آویزانِ دنیا

آویزانِ حضوری بی‌ دغدغه

آویزانِ سایه‌ای بی‌ اسم

آویزانِ بودنی با نامِ مستعارِ زندگی‌

به زانو درآمده‌ای تنها

بی‌ لنگه

عاریه ...

 

"نیکی‌ فیروزکوهی




پ.ن: عکس: نقاشی دختری با گوشواره مروارید از آثار برجستهٔ نقاش هلندی یوهانش ورمر

پیشنهاد می کنم کتاب با عنوان دختری با گوشواره مروارید نوشتهٔ تریسی شوالیه را بخوانید.

انتظار و دیگر هیچ!


هیچ اتفاقی قرار نیست بیـفتد.

اما،

آدمی اســت دیگر،

همیشه

منتـــظر می‌مـاند!


"اورهان ولی"



پرواز را به خاطر بسپار!


گفتی:
دوسـتت دارم و من،
بهِ خیابان رفـتم.
فضـــای اتاق،
بـرای پـــرواز
کافی نبود!

"گروس عبدالملکیان"



پ.ن:
1- تصویر "پرواز" از مجموعه هنرهایِ مفهومی، اثر رابرت ادگار مانسین
2- این رو یک دوست به نام حسین انصاری قبل از من در دنیای مجازی گذاشته بود. به عنوان ذکر منبع نام میبرم.

تنها اندکی خدا...


تکلیف اتاق تاریک را
کلید برق، روشن می‏کند
و تکلیف سیگار زر را
کبریت بی‌‏خطر !

تکلیف دهلیزهای درون را
نه کلید برق
نه کبریت بی‌‏خطر ،
تنها اندکی خدا
می‏‌بایست
خدایی که سخت
نایاب است .

"سیدحسن حسینی"


معجزه ی دست های تو!

گنجشک نشدم

که برایم دانه بریزی

و حتی بند کفشی

که دست هایت پروانه ام کنند.

من

به غبار روی میز

که نوازشگرانه

با تکان دستت محو می شود

حسادت میکنم!

 

"علی شفاعت پناهی"



دلتنگی ماهی کوچکی ست...

دلتنگی

رودی نیست که به دریا بریزد!

 

دلتنگی

ماهی کوچکی ست

که برکه اش را

از چهار طرف

سنگچین کرده باشند...

 

"علی شفاعت پناهی"


باور کن این همه خواستن غمگین است

دوست‌ات دارم

و همین غمگین‌ترم می‌کند...

وقتی که نمی‌توانم چهارفصل جهان را

بر شانه‌های تو آواز بخوانم

وقتی که بادی

برگ‌های‌ات را از من می‌گیرد...

 

درخت بالابلند من!

باور کن این همه خواستن غمگین است

برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند...

 

"مریم ملک‌دار"


باید امشب بروم...

گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام.

"
سید علی صالحی"

وقتی تو نیستی...


وقتی که تو نیستی
دنیا
چیزی کم دارد
مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ...
من فکر می کنم در غیاب ِ تو
همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
همه ی ِ پنجره ها بسته است !
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !! ...
واقعا ...
وقتی که تو نیستی
من نمی دانم برای گم و گور شدن

به کدام جانب ِ جهان بگریزم ...


"سید علی صالحی"



تنهایی در آب افتاد!

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب ...

"سهراب"


آنچه می ماند از زندگی...


برای آنچه که دوستش داری

از جان باید بگذری ؛

بعد

می ماند زندگی

و آنچه که دوستش داشتی . . .
"شمس لنگرودی"

سکوت


هیچ کس
با هیچ کس
سخن نمی گوید . . .
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است !

 "احمد شاملو"


ردّپای توام...


جنگل
ردپاى باران است
ویرانه
ردپاى
طوفان
من ردپاى توام
همیشه پشت در خانه‌ات
تمام می‌شوم

"علیرضا راهب"

به من نگاه کن ...

چقدر حرف برای تو دارم و هر بار
در آب و تاب تماشا توان گفتن نیست

"مهدی فرجی"

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم...

می خواهم

گوش باد را بگیرم

كه این همه دور موهایت نپیچد

وبا زندگی ام بازی نكند.

تو هم كاری بكن

مثلا دكمه پیراهنت را ببند

مثلا دامنت را جمع كن

و فكر كن پیاده رو خیس است...

 

"غلامرضا بروسان"

پ.ن: عنوان مصرعی از سعدی.

گفتند که باز روسری ات را تکانده ای!

دیوانه ی حجاب تو و چادرت شدم
اما بدون روسریم دوست دارمت 

"محمد رفیعی"


پ.ن: عنوان پست مصرعی از حامد عسکری!

خواب تو ...

تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ
ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ

...


"عباس معروفی"

آی عشق! آی عشق! چهره آبی ات پیدا نیست

همه
لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد

آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست

"احمد شاملو"


اعتراف یک ذهن زیبا


من هيچ‌كس را آن‌سوي ديوارها نداشته باشم شايد

اما

در اين غروب كسالت‌بار

هيچ‌چيز به اندازه‌ي تلفني از زندان

خوشحالم نمي‌كند

و مردي كه اعتراف كند

گاهي

به جاي آزادي

به من مي‌انديشد .

 

 

"رویا شاه حسین زاده"


هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی...
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی...

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!

ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی...

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی... چه نباشی...

علیرضا بدیع

کافی ست حرف تو باشد ...

کـافـی سـت حـرفِ تـو بـاشـد

هـیـچ واژه ای


روی پـایـش بـنـد نـمـی شـود


راهـش را مـی گـیـردُُ


تـا دوردست ِ عـطـر تـو


پـروانـه مـی شـود! . . .



"پـرویـز صـادقـی
"



یاد تو ...

یاد تو
پوستینی است که بین من و زمستان
فاصله میاندازد

نام تو
شعله نه
تکه ای از تابستان است
که گوشه ی دلم میسوزد
و سوی چشمانم است
وقتی برای یافتنت - کورمال کورمال -
دنیا را لمس میکنم

یک آن آفتابی میشوی
و تمام معنی زندگی در همان لحظه میچکد - غلیظِ غلیظ -

نام تو
مرگ را به تاخیر میاندازد.

"ساغر شفیعی"

ماه بالای سر تنهایی ست...

 ماه بالای سر تنهایی ست!


یك پنجره برای من كافیست

یك پنجره كه دست‌های كوچك تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره‌های كریم
سرشار میكند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان كرد
یك پنجره برای من كافیست

"فـروغ فرخــزاد‬"



عشق مهمان عزیزی ست

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
که به عشق تو قمر، قاری قرآن شده است

مثل من باغچه ی خانه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

بس که هر تکه ی آن با هوسی رفت دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است

بی شک آن شیخ که از چشم تو مَنعم می کرد
خبر از آمدنت داشت که پنهان شده است

عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است

عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است

عشق دانشکده تجربه ی انسانهاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است

هر نو آموخته در عالم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است

ای که از کوچه معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است

"غلامرضا طریقی"

دير کردي نيمه‌ي عاشقترم را باد برد



شانه‌ات را دير آوردي سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پيکرم را باد برد
با همين نيمه ، همين معمولي ساده بساز
دير کردي نيمه‌ي عاشقترم را باد برد


"حامد عسگري"

اردیبهشتی هم که باشی اهل ِ پاییزی


شادی به ظاهر ، منتهی از درد لبریزی
اردیبهشتی هم که باشی اهل ِ پاییزی

وقتی نگاهم می کنی از عمق ِ تنهایی
داری نمک بر زخم یک دیوانه می ریزی

درمانده ام درمان ِ دردت را نمی دانم
شرمنده ام قابل ندارم چیز ِ ناچیزی

ای کاش لختی چوب ِ رخت ِ خلوتت باشم
تنهایی ات را روی دوش من بیاویزی

"من" سیصد و سالی است در چشمان تو گم شد
شاید از این خواب هزاران ساله برخیزی

اما تو خوابت برده و حتی درون خواب
هر وقت می بینم تورا با غم گلاویزی

دنیا به کام هیچ کس شیرین نخواهد ماند
ای بیستون بی شک تو هم یک روز می ریزی

ناف تو را با درد از روز ازل بستند
اردیبهشتی هم که باشی اهل پاییزی



"سیدایمان سیدآقایی"