ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما....

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/8lwjrahv365xcbgl439k.jpg

من بی خبر به راه سفر پا گذاشتم

آگاهی از نیاز عزیزان نداشتم
در کوره راه های تهی می شتافتم

.....
در زیر پنجه های ترم ، ریگ های خشک
فریاد می زدند که ما تشنه ایم ، آب
شرمنده می گذشتم و آبی نداشتم 

.....




نادر نادر پور

ادامه نوشته

کهن دیارا

کهن دیارا، دیار یارا!

دل از تو کندم، ولی ندانم

که گر گریزم، کجا گریزم؟! وگر بمانم، کجا بمانم؟!

کهن دیارا (کهن دیارا)

دیار یارا (دیار یارا)

دل از تو کندم، ولی ندانم

که گر گریزم، کجا گریزم؟! وگر بمانم، کجا بمانم؟!

 

نه پای رفتن، نه تاب ماندن، چگونه گویم؛ درخت خشکم؟!

عجب نباشد اگر تبرزن، طمع ببندد در استخوانم

دراین جهنم، گلِ بهشتی؛ چگونه روید؟! چگونه بوید؟!

من ای بهاران؛ ز ابر نیسان؛ چه بهره گیرم؟! که خود خزانم!


پ ن: آهنگ زیبای داریوش حال این روزهای بعضی از جوان های ایرانیه که دل می کنند از وطنشون

ادامه نوشته

بمان مادر؛ بمان در خانۀ خاموشِ خود؛ مادر

دو چشم منتظر را تا به کی بر آستان خانه می‏دوزی؟
تو ديگر سايۀ فرزند را بر در نخواهی ديد... نخواهی دید...
بمان مادر؛ بمان در خانۀ خاموشِ خود؛ مادر...‏

نادر نادرپور

پ.ن: این عکس را از اینجا میدیدم؛ با این توضیح که:
ارنست هاس این عکس را در سال 1947 به تصویر کشید. سال‌ها بعد از مرگ مایاکوفسکی، شاعری برای این عکس شعری سرود:

غمگینم
چونان پیرزنی که
آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد
پسرش نیست.
و برای من؛ این آهنگ در گوشم زمزمه میشود...
بغض میشوم از این تصویر و این شعر و این آهنگ...