خبر تلخ از آنجا شروع شد که...‏

روزنامه‌ها هرگز نمی‌دانند
تمام اتفاق‌های تلخ جهان
می‌تواند از فنجانی چای شروع شود
و گاهی دریا در سکوت رفتن کسی
غرق می‌شود

قهوه و روزنامه 

مریم ملک‌دار
از شعری بلندتر

وه كه جدا نميشود ، فكر ِ تو از خيال ِ من...


با این‌همه
در من زنی‌ست
که دوست‌ات می‌دارد..

..مریم ملک‌دار..

تمام.


چه چيز در اين جهان ،

غريبانه تر از زني است

كه خودش را

 و تنهايي اش را بغل ميكند

و مي پوسد

اما حاضر نيست ديگر كسي را دوست بدارد؟


مريم ملك دار

باور کن این همه خواستن غمگین است

دوست‌ات دارم

و همین غمگین‌ترم می‌کند...

وقتی که نمی‌توانم چهارفصل جهان را

بر شانه‌های تو آواز بخوانم

وقتی که بادی

برگ‌های‌ات را از من می‌گیرد...

 

درخت بالابلند من!

باور کن این همه خواستن غمگین است

برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند...

 

"مریم ملک‌دار"