دم ِ تازه

وقت‌هایی که چای تازه دم را
بی‌هوا
دو تا می‌ریزی


کاش زودتر برسی...‏

تو می‌رسی
مثل این شکوفه‌‌ای که قرار است 
روزی هلو شود...


محمد درودگری


* این تصویر را هم دوست داشتم، اما گفتم این یکی که سبز را مشخص تر دارد، شاید امید را بیشتر نشان دهد.


* بگذارم به حساب انتظار صاحب جمعه ها..... هرچند شأن صاحبش از این قسم شعرها متفاوت است، اما دل است دیگر... به بزرگی شان می بخشند انشاءالله و دلتنگی مثل من را درمان میشوند...

اللهم عجل لولیک الفرج

آزاد و رها

ترانـۀ باد
برای قاصدک هم
شعر بی ‌وزنی است...

قاصدک در باد

محمد درودگری

حالا باز بگو توهم...



43167.jpg (497×332)

حالا دوباره بگو: 
توهم توطئه است!
تمام شواهد نشان می‌دهد
شهر؛ قصد ِ جان مرا کرده. 
گیرم
ویرانی آن کوچه حادثه بود
و به ایستگاه رسیدن قطار
تقدیر.
ویولون نواز ِ دوره‌ گرد را
چه می‌گویی؟
آن هم در هجوم یک غروب ِ بی عابر!

* همراهی شعر و تصویر از اينجا آمده است.

صلح میدهند مرا با من...‏

دستان َت
پرچم ِ سفیدی است، که تکان می‌خورد
میانه‌ی ِ این جنگ ِ هزار و یک شب ِ خونین ِ خیابان‌ها...

دست ها

محمد درودگری

* این تصویر هم بود.

رفته ای و زندگی را با خود برده ای...‏

باد
قاصدک را برد
تو
تمام ِ باغ را*

قاصدک ها

محمد درودگری

* عکس روی دامنه پرشین گیگ.

تلخ!‏

تو رفتی
من هم نمردم،
قبول...
درست مثل همین چای، بی قند!

محمد درودگری

ت.ن: انقدر خوب عکس رو با شعر هماهنگ کرده که ترجیح دادم، همونجوری بیارمش اینجا.
البته شعر رو تو پلاس خونده بودم و همونجا هم رویش نوت زده بودم، اما تصویر مناسب برایش در ذهن نداشتم، این خیلی خوب بود، دلم خواست اینجا باشه.
نوتم هم این بود:
راستی، یادم نرود/ همۀ مرده ها را که در خاک نمیکنند/ بعضی هم راه میروند، میخورند، میآشامند، میخوابند و بیدار میشوند/ اما مُرده اند...‏
و من مُرده ام/ سالهاست.../ مُرده ام که "در من هوای هیچ کس نیست!"/ مُرده ام...