زمزمه ی پنجره ها..

شب سرودش را خواند

نوبت ِ پنجره هاست..


سهراب

مرغ باغ ملکوتم...


 من که در لخت ترین موسم بی چهچهه سال
 تشنه زمزمه ام
بهتر آن است که برخیزم
 رنگ را بردارم
 روی تنهایی خود نشقه مرغی بکشم 



سهراب سپهری

با عشق، سیب هم طعم دیگری ست...‏

قشنگ یعنی چه‌؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه‌ی اشکال
و عشق
تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس...


سیب ها
سهراب سپهری


* خب این شعر سهراب رو (البته همین تیکه و کمی بیشترش رو) قبل تر با تصویر دیگه ای گذاشته بودم اینجا. اما بدم نیامد دوباره و با این مدل هم بیاورم، هرچند آن هم دوست دارم... :)

* کامل شعر را از اینجا بخوانید.

تنهایی در آب افتاد!

رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد
عکس تنهايي خود را در آب ...

"سهراب"


در شب جاویدان خواهم وزید!

چشمانت
را گشودی،
شب
در من فرود آمد ...

بسان نسیمی از روی خودم برخواهم خاست،
درها را خواهم گشود،
در شب جاویدان خواهم وزید.

چه درونم تنهاست

می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سایه ی برگی در آب:
چه درونم تنهاست.

سهراب

دنگ .... دنگ

دنگ .... دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی درپی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده است
لیک چون باید این دم گذرد
پس اگر می گریم
گریه ام بی ثمر است
و اگر می خندم
خنده ام بیهوده است
دنگ ... دنگ
لحظه ها می گذرد

سهراب سپهری

ادامه نوشته

نور از روزنه ها میگذرد...دل من روزنه ای داشت زمانی، وقتی...‏‏

جنگ یک روزنه با خواهش نور
جنگ یک پله با پای بلند خورشید..

سهراب سپهرى

* عکس و شعر با هم از اینجا آورده شده، خوشم اومد.

** دلنوشته خودم:
و تنها نور
نور؛
این آرامِ تابان
این سان آهسته و پر قدرت
از روزنه ها میگذرد...

یخرجهم من الظلمات الی النور...‏*

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دستِ منبسط نور، روی شانه آنهاست...

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

سهراب سپهری

* عنوان برگرفته از آیه 257 سوره بقره که در دنباله آیة الکرسی، میخوانیم ش.
آیه را دوست دارم، و دعایم این است که مشمول قسمت اول شویم و آن روزی نرسد که گرفتار قسمت دوم آیه شده باشیم.

** این تصویر هم از چشمه دیمه در چهارمحال بختیاری ست که این هم با شعر هم‏خوانی داشت به نظرم.

ادامه نوشته

مرا دوستی با مرغِ هوا باید...‏

هرکه با مرغ هوا دوست شود؛

خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود...

مرغ هوا

سهراب سپهری

پ.ن: خواسته بودم با این عکس بیارم ش، اما امشب که این عکس رو اینجا دیدم، دیگه با همین آوردمش.
این یکی عکس هم خیلی خوبه، منتها چون خیلی سایز کوچیک بود و این حرفا، دیگه با اون نیاوردم.

لحظۀ معجزه را چشم به راه...‏

باز هم تنهایم

لب مردابی - آه 

 خسته و سرگردان...

.

سرد و ظلمت زده است آینۀ این مرداب ...

      گوشه ای از دل آب؛

                          سر برآورده گلی زیبا رو

                                            گل نیلوفر من، زادۀ این تصویر است...

گل نیلوفری تنهای تنهام

سهراب سپهری

ادامه نوشته

پشت دریا ها شهری است.. قایقی باید ساخت



قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق
قهرمانان را بیدار كند

ادامه نوشته

سیب آوردم، سیب...‏

روزی خواهم آمد،
و پيامی خواهم آورد...
و صدا خواهم در داد:
ای سبدهاتان پر خواب!
سيب آوردم، سیب... سيبِ سرخِ خورشيد...

سیب آوردم، سیب، سیبِ سرخِ خورشید...‏
‏‏‏
سهراب سپهری
* اینم عکس خوبی ئه به نطرم و میاد به شعر.

ادامه نوشته

کوچه باغ

                      نرسیده به درخت،
                                            کوچه باغی ست که؛
                                                                         از خواب خدا، سبزتر است...

نرسیده به درخت؛ کوچه باغی ست...‏

ادامه نوشته

من اناری میکنم دانه...‏

                من اناری میکنم دانه،
                و به دل میگویم:
                                   خوب بود این مردم؛
                                   دانه های دلشان پیدا بود...‏

من اناری میکنم دانه، و به دل میگویم، خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود

سهراب سپهری

* جالبه که همیشه که این تکه را میخوانم یا از سر میگذارانم، آخر به خود میگویم: که چه؟! دانه های دلشان پیدا باشد که دیگر نمیشود زندگی کرد، بس که چیزهای مگو را میبینی، چیزهایی که چندان هم قشنگ نیست، همینطور در ندانی اِمان بمانیم، خوش تریم...

و اناری ترکی برداشته ست...‏

تا اناری ترکی بر می‏داشت
دست، فوارۀ خواهش می‏شد...

و اناری ترک برداشته...‏

سهراب سپهری

سرشارم از صدای آب...




صدای آب می آید٬

مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟
لباس لحظه ها پاک است...

سهراب سپهری


موسیقی جدید بلاگ از فیلم صخره اثر هانس زیمر
(+)

زندگی؛ سیبی ست؛ گاز باید زد با پوست!‏

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
"
چه سیب های قشنگی!
حیات؛ نشئه تنهایی است."

و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟

- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال!
و عشق، تنها عشق؛
تو را به گرمی یک سیب می‏کند مأنوس!

شب سردی ست و من افسرده...‏

شب سردی‏ست و من افسرده
راه دوری‏ست و پايی خسته

تيرگی هست و چراغی مرده
.
می کنم تنها، از جاده عبور

دور ماندند ز من؛ آدم‏ها...

فکر تاريکی و اين ويرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

نيست رنگی که بگويد با من؛

اندکی صبر، سحـر نزديک است...

هر دم اين بانگ بر آرم از دل؛
وای اين شب چه قـــدر تاريک است!


خنده ای کو که به دل انگيزم؟!
قطره ای کو که به دريا ريزم؟!
صخره ای کو که بدان آويزم؟!

مثل اين‏ست که شب؛ نم‏ناک است! 
 
ديگران را هم غم هست به دل 

غم من ليک، غمی غم‏ناک است

غم من ليـک، غمی غم‏نـاک است

غم من ليک، غمی غم‏نــاک است...

سهراب سپهری
بشنوید با صدای اصفهانی
کامل تر با سطور پررنگ شده از جانب من را اینجا ببینید.

ادامه نوشته

دچار یعنی تنها!‏

و فکر کن که چه تنهاست،
اگر که ماهی کوچک؛
دچار آبی دریای بی‏‏کران باشد...

سهراب سپهری

ادامه نوشته

من و ماه...

یاد من باشد تنها هستم،
ماه بالای سر تنهایی است...

بگو..




بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت ....

سهراب سپهری