در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم...«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت



چون پر پروانه تا که دست گشودم
دست مرا لحظه ی قنوت گرفتند





قیصر امین پور


* عنوان شعر از فاضل نظری

گلى در دستِ رنجورى


ای شاخ گل که در پی گلچین دوانیم
این نیست مزد رنج من و باغبانیم

پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه می نشانیم...


ت.ن: از آن عكس هايى بود كه خيلى دلم ميخواست بياورمش اينجا، ولى شعرى كه واقعا راضى ام كند، نيافتم.
ليلا با اين بيت صائب همراهش كرده بود:
             ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم..... در دست دیگران گلی از دور دیده‌ایم
اولش به دلم نشست، اما بعد كه بيشتر تصوير را نگاه كردم، ديدم اين آن نيست كه ميخواهم. اين شد كه يك سرى بيت كه بلد بودم را گذاشتم كنار يك سرى بيت كه از نت يافتم و از چندنفر نظر گرفتم. هرچند باز مطلوب خودم نشد. ولى خب به پيشنهاد اول اخوى كوچكتر به خاطر شخص خودش بيشتر، عمل كردم و اين را آوردم. :)
حالا بعضى شان را اينجا هم ميآورم:
              - بر شاخه سرخ گل، مکن جای .... کان حاصل رنج باغبان است   (پروين اعتصامى)
              - نیینى باغبان چون گل بکارد ... چه مایه غم خورد تا گل بر آرد
                به روز و شب بود بى صبر و بى خواب ... گهى پیراید او را گه دهد آب
                گهى از بهر او خوابش رمیده ... گهى خارش به دست اندر خلیده
                به امید آن همه تیمار بیند ... که تا روزى برو گل بار بیند
  (فخرالدین اسعد گرگانی)
             - چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ .... چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری (حافظ)
             - ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو ... گل را چه قدر باشد در دست باغبانان (سیف فرغانی)

ح‌ي‌ر‌ا‌ن

اين چرخ و فلك كه ما در او حيرانيم 

فانوس ِخيال از او مثالي دانيم   

خورشيد چراغ‌دان و عالم فانوس   

ما چون صوريم كاندراو حيرانيم  

خيام

گلچهره م‏پرس!

‏گـلـچـهـره
مپرس آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد؟!

گـلـچـهـره
مپرس پروانه یِ تو، بی تو کجا رها شد؟!

مرنجان دلت را
رها کن غمت را رها کن
مخور غم، مخور غم نگارا!
مخور غم
مخور غم نگارا


شاعرش را نمی دانم
ولی آهنگ فیلم دلشدگان علی حاتمی بود
بشنوید با صدای محمد رضا شجریان

آن ثمن گرانبها

در این دنیا كه مردانش؛ عصا از كور می دزدند
من از خوش باوری اینجا؛ محبت جستجو کردم...




* به گمانم از آن تک بیت هایی ست که جلوتر از شاعرش معروف شده، لااقل من شاعر را نیافتم.

* تصویر را با این بیت از
سید عباس سجادی سیو کرده بودم:
                                        دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت
                                        گوییا او هم بساط خویش را برچیده است
یکی از دوستان، لطف کردند و کامل ش را در نظرات آورده اند.

+این بیت شهریار هم بی تناسب نبود:    در ديارى كه در او نيست كسى يار كسـى
                                                         كــاش يارب كه نيفـتد به كسى كار كسى

سرو من صبحِ بهار است به طرف چمن آی*

نیایی هم
بهار می‌آید.

حفظِ آبرو کُن؛ بیا!


بهار 92 شیراز
رضا کاظمی
* عنوان از شهریار

عشق من و تو؟! آه... اين هم حکايتي است

ديريست گاليا!
در گوش من فسانه ي دلدادگي مخوان!
ديگر ز من ترانه ي شوريدگي مخواه!
ديرست گاليا! به ره افتاد کاروان
...


هوشنگ ابتهاج

پ.ن: خیلی وقت پیشترها که دنبال یک اسم برای نوشتن در دنیای مجازی بودم، دیدنِ این شعر باعث شروع شد...
"گالیا" نام دختری ارمنی، یا اسم قدیم کشور فرانسه (+) ، به قول دوستی
به روسی یعنی «سیب سرخ» یا هر چه که می خواهد باشد، برایِ من دوست داشتنی است.
شعرِ کامل در ادامه مطلب
ادامه نوشته

خدا رحم كند...‏

 بوی دود است كه پیچیده، كجا میسوزد؟
نكند خانه ی مولاست؟... خدا رحم كند... 

هیزم آورده كه آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست... خدا رحم كند...

در سوخته

ياسر مسافر

* دلم ميخواست براى روز سوم جمادي الثاني و شهادت بانو، پستى بياورم اينجا. (بخاطر مسائلى نشد تا الان كه با تأخير مياورم، چون نيت كرده بودم..) شعر خيلى سنگين است... :((‏ اما خووب است... توصيه ميكنم اگر توان داريد،‌ كاملش را در ادامه مطلب بخوانيد حتما.

ادامه نوشته

ترس...

_
ایستاده در باد
شاخه‌ی لاغر بیدی کوتاه
بر تنش جامه‌ای انباشته از پنبه و کاه
بر سر مزرعه افتاده بلند
سایه‌اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم
نه کلاهش را پشم
سایه‌ی امن کلاهش اما
لانه‌ی پیر کلاغی است که با قال و مقال
قاروقار از تهِ دل می‌خواندَ:

 آن که می‌ترسد
می‌ترسانَد!



قیصر امین پور


پ.ن: به زودی به دوستانی که ایمیلی و کامنتی تقاضای همکاری در وبلاگ داشتند جواب خواهد داده شد...

بی ماهـ ـی

دلم تنگی است از بلور
بی ماهـ ـی
بی آب!

عباس حسین نژاد            

اینجا را نیز ببینید.

خیابان شبیه تو بود «آبی ِ پرباران»*

گاهی چتر را باید دستِ باران داد
روی سرِ خودش بگیرد
و ما
جایش بباریم!

رضا کاظمی

*عنوان از عباس حسین نژاد

خفقان.

وَه كه دل تنگُ

قفس تنگُ

هوایِ دهر، تنگ...


شاعر را نميدانم

غبار راه گشتم، سرمه گشتم، توتیا گشتم*

شنیدم َت
که نظر می‌کنی
به حال ضعیفان

تَبم گرفت
و دلم خوش
به انتظارِ عیادت 

سعدی

*عنوان از نجیب اسد آبادی

غبار راه گشتم، سرمه گشتم، توتیا گشتم
به چندین رنگ گشتم، تا به چشمت آشنا گشتم

این عکس نیز بود که همخوانی بیشتری دارد، ولی گفتم شاید این عکسِ بالا  با حال و هوای این روزها، مناسب تر باشد.

چون نیک بنگری همه تزویر می کنند*

راه پنهانی میخانه
نداند
همه کس

جز من 
و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

فرهنگ شیرازی

* عنوان از حافظ شیرازی

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

چه خوش است حال مرغي كه قفس نديده باشد

خوشا آن مرغ بالاپر

که بال کهکشان دارد

«هوشنگ ابتهاج»

*عکس را در سواحل مازندران گرفته ام

دلیل تازه چشمانم باش!


باران بهاران را
                  جدی نمی گیرد
چشمان من
            خیل غباران را

هر چند
از جاده های شسته رفته
از این خیابان های قیر اندود
                  دیگر غباری برنخواهد خواست

هرچند
با آفتاب رنگ و رو رفته
از روی این دریای سرب و دود
                 هرگز بخاری برنخواهد خواست

اما
حتی سواد هر غباری نیز
در چشم من دیگر
معنای دیدار سواری نیست

این چشم ها
از من دلیل تازه می خواهند


ای روشنیِ صبح، به مشرق برگرد

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد...


سیدحمیدرضا برقعی

همراهی شعر و تصویر از اینجا
در وبلاگ شاعر
عنوان برای پست دیگری در اینجا استفاده شده

کاش زودتر برسی...‏

تو می‌رسی
مثل این شکوفه‌‌ای که قرار است 
روزی هلو شود...


محمد درودگری


* این تصویر را هم دوست داشتم، اما گفتم این یکی که سبز را مشخص تر دارد، شاید امید را بیشتر نشان دهد.


* بگذارم به حساب انتظار صاحب جمعه ها..... هرچند شأن صاحبش از این قسم شعرها متفاوت است، اما دل است دیگر... به بزرگی شان می بخشند انشاءالله و دلتنگی مثل من را درمان میشوند...

اللهم عجل لولیک الفرج

سر چشمه ی تمام رودهایِ زمین

بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی

و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام.



تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش،
قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد
سرچشمه تمام رودهایِ زمین است.

دربند تن...

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم...


حافظ

اشتباه فرشته بود!

بهار و این همه دلتنگی؟!
نه،
شاید فرشته ای؛
فصل ها را به اشتباه،
ورق زده باشد!


بوی دلتنگی می دهـ م ...

بوی دلتنگی می دهم!
حتی بهار هم
پیله ی تنهایی م را
به روی پروانه هایش نمی گشاید!



گو اینکه این تصویر با سخن دکتر شریعتی هم جور در می آید:
                                                                                     در شهری که خورشید را
                                                                                     به قیمت شمعی نمی خرند،
                                                                                     پروانه شدن یعنی،
                                                                                     تباهی...


پای در کفشِ آسمان کردم/ دیشبی را که سخت باریدم*

ای هنوز آفتابی!
ابرها پاک کردند ما را
رو به این حال تاریک،
روشنگری کن!


در وبلاگِ خودِ شاعر(+)
*عنوان نیز هم(+)
به نظرم هماهنگی شعر با این تصویر هم خوب باشد(+).

ساده از «من بی تو می ميرم» گذشتی، خوب من!‏

لحظۀ تشیــیـع من از دور بوی ت می رسیـد
تا دو ساعت بعد دفــنم همچنان جان داشتم


کاظم بهمنی
هماهنگی بیت با تصویر از اینجا

کامل غزل را در ادامه مطلب بخوانید


پ.ن: یکی از خوانندگان وبلاگ، اشاره کرده بود که کم کار شده اید و این حرفها. گفتم شاید حرف کسان دیگر هم باشد. برای همین اینجا هم توضیح میدهم. قبل تر گفته بودم که سعی میکنم خودم را از بعضی شعرها دور کنم و کمتر بروم در شعرها، بلکه روحم آرام تر شود. ضمن اینکه دلم نمیخواهد فضای غم بماند و بدتر از آن منتقل شود. آوردن شان اینجا، این انتقال است. وگرنه که شعر و تصویر هماهنگ و کنار گذاشته زیاد هست. همین چند پست اخیرم گمانم حکایت کنند...
به هرحال، غیر از اینها، سرشلوغی ها و خستگی ها و عدم دسترسی راحت به نت و حتی حضور کمتر دوستان همکار و نظرات و نقدهای کمتر هم مزید بر علت است.
ضمن اینکه ایام فاطمیه هم بود و دلم نمیآمد چیز خاصی بگذارم.
به هرحال، به احترام آن دوست، چندتا از مطالب کنار گذاشته را آوردم و احتمالا باز هم بیاورم، ولی توضیح من همین است...
دعایتان برسد انشاءالله...

ادامه نوشته

جاده آغوششو وا کرده برام

جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه...

اردلان سرفراز
* امان از اون شونه های لرزون و جبر بر دل بریدن!
* کل ترانه هم خواندنی ست، در ادامه مطلب. شنیدنی ش هم، آنهایی که مشکل ندارند، سرچ کنند، می یابند.
ادامه نوشته

وقتی که گریه میکنم...‏

کی اشکامو پاک میکنه؟
شبا گریه دارم...
دست رو موهام کی میکشه؟
وقتی تو رو نـدارم...
شونۀ کی؛ مرهم هق هق م میشه دوباره؟
از کی بهونه بگیرم، شبای بی ستــاره؟

اشک پاک کردن



*
من این مراد ببینم به خود که نیمه شبی .... به جای اشک روان، در كنار من، باشی؟!    (حافظ)

* این تصویر رو قبل تر توی پلاس دیده بودم و همون موقع، آهنگی که خیلی قبل تر شنیده بودم، توی ذهنم آمد. اما دلم خواسته بود، ضمائر ش را عوض کنم و این طور بیاورم. به نظرم به حال تصویر بیشتر می آمد...


* يك بار هم چند شب بعدتر از ديدن اين تصوير كه برايم تداعى شده بود و هواى گريه هم بود، برداشتم گوشه كاغذى نوشتم:

  دارند سُر میخورند/ از دو سوى گونه ام/ این قطره هاى ‌شور/ این اشك هاى من...
  دست تو اگر بود/ بى خیالِ سُر خوردن شان/ بى خیالِ گریستن اصلا...


* این پست هم شاید بی ارتباط با تصوير نباشد.

تو و من و دلم

عصر زمستان

تو چای می نوشی و من..

قند در دلم

آب می شود

                                                                                                      ساقی سعادت

ناله را هرچند میخواهم که پنهان برکشم/ سینه میگوید که: من تنگ آمدم، فریاد کن

مشت می کوبم بر در 
پنجه می سایم بر پنجره ها 
من دچار خفقانم خفقان 
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم 
آه؛
میخواهم فریاد بلندی بکشم 
که صدایم به شما هم برسد 
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد 
مشت می کوبد بر در 
پنجه می ساید بر پنجره ها 
محتاجم... 

درد و فریاد

فریدون مشیری

* عنوان، مطابق این لینک از شعری از امیرخسرو دهلوی ست. و مطابق این لینک هم در شعری دیگر آمده.

ادامه نوشته

ری را ...

ر ی را، ر ی را
درد هوا که بخواند
درین شبِ سیا
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند
...



"ری‌ را"، در زبان‌ مازندرانی‌ به‌ معنای‌ "هان!" ، "آگاه‌ باش!" ، "بیدار باش!" و "هشدار!" است.
(بر گرفته شده از لغت نامه دهخدا)
ادامه نوشته

خانه‌ام ابری ست

ناودان‌ها شرشرِ بارانِ بی‌ صبری ست
آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست...

ناودان ها شرشر باران بی صبری ست

قیصر امین پور

* قبل تر اينجا آمده

* اين را آوردم، براى باران  بهاره صبح شنبه كه به صرف بهارى بودنش حس خوبى دارد و شايد بهتر بود تصوير و شعر شادترى برايش آورد، اما چه ميشود با دلتنگى هاى گاه و بى گاه؟! ...

ادامه نوشته

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید...از قبله ابروی تو در عین نماز است

 المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست، حقیقت نه مجاز است
 
از وی همه مستی و غرور است و تکبّر
 وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او مَحرمِ راز است...

حافظ

كامل غزل

* به شكرانه زيارتى كه در ايام تعطيلات نوروز روزى مان شد... آن هم با خانواده، بعد از سالها....

* خوب میخواندش، خواننده افغان... یک جور خاصی شنیدنی ست.... بشنوید


ادامه نوشته

ای دوست...‏

خلوت گزیده را، به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست، به صحرا چه حاجت است؟

کوی دوست

حافظ

* انتخاب و همراهی بیت با این تصویر از اینجاست. کامل غزل هم در ادامه مطلب.

* برای سیزدهم فروردین و سیزده به در، یادداشتی گذاشتم اینجا و این بیت بالای تصویر را گذاشتم کنار چند بیت دیگر که به نظرم هم معنایی داشتند:
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا .... تو قدم به چشم من نِه، بنشين كنار جوئی... فصیح الزمان شیرازی
هرکس به تماشایی، رفته ست به صحرایی .... ما را که تویی منظور، خاطر نرود جایی... سعدی
هر کسی را سرِ چیزی و تمنای کسی ست .... ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر.... سعدی

ادامه نوشته

دردسر، بین گذر، چند نفر، یک مادر... شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری 
امنیت نیست، از این کوچه سریع تر بگذر  

کوچه بنی هاشم
کاظم بهمنی
* برای روز شهادت
* توصیه میکنم کامل شعر را حتماً در ادامه مطلب بخوانید.
* این تصویر هم مناسب حتی.
* این شعر هم با همین تصویر.

ادامه نوشته

من مانده ام تنها؛ میان سیل غم ها...‏

من مانده‌ام مهجور از او
بیچاره و رنجور از او 

گویی که نیشی دور از او
در استخوانم می‌رود...

سعدی

* خواب بودم یا بین خواب و بیداری، نمیدانم، فقط مدام این بیت از ذهنم میگذشت، این تصویر میآمد و این عنوان...

* عنوان برای شعر گل پونه ها که ایرج بسطامی، خوانده.

* کامل بیت سعدی، اینجا.

نشسته

کسی که نشسته است همیشه خسته نیست

شاید جایی برای رفتن نداشته باشد

کسی که نشسته است

شاید خسته باشد

شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد

علیرضا روشن