یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت

تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم 

یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت

فروغ فرخزاد

کامل شعر اسیر

دکلمه عروسک کوکی با صدای فروغ

* شعر عنوان هم از فروغ فرخزاد است به نام حسرت کاملش را بخوانید

*24 بهمن سالمرگ فروغ فرخزاد گرامی باد

*جای نجوا خالیه که مناسبتارو یادآوری کنه برامون :) :(

خسته می شوی گاهی

خسته می شوی گاهی

آرزوها

خود را می بازند

در هماهنگی بیرحم هزاران در ِ بسته

آری پیوسته بسته

خسته خواهی شد

من به یک خانه می اندیشم

فروغ فرخزاد

باد ما را با خود خواهد برد؟

در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم...

 

زن در باد
فروغ فرخزاد
همراهى اصلى از اينجا

كامل شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

ای روشنان عالم بالا ، ستاره ها

رفته است و مهرش از دلم نمي رود

اي ستاره ها، چه شد كه او مرا نخواست؟

اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها

پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟

                                                                                                                             شاعر :فروغ فرخزاد

+ عنوان قسمتی از شعر زیبای فریدون مشیری 


گوشواره های گيلاسی

گوشواری به دو گوشم می آویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل كوكب می چسبانم
كوچه ای هست كه در آنجا
پسرانی كه به من عاشق بودند هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریك و پاهای لاغر
به تبسم معصوم دختركی می اندیشند كه یك شب او را باد با خود برد
كوچه ای هست كه قلب من آن را
از محله های كودكیم دزدیده ست...

فروغ فرخزاد


‏* بچه سال كه بودیم، عاشق این بودیم كه از بین گیلاس ها، گیلاس هایی را بیابیم كه دو شاخه آویزان متصل به هم داشته باشند. بلكه به شوخی و خنده و بازی، به گوش ها آویزان كنیم و بخندیم. ‏

‏* تصویر را توى پلاس به اشتراك گذاشته بودیم، دوستی این شعر را پیشنهاد داد. خوب بود، گفتم بیاورم ش اینجا.

نيمه ي عاشق‌ترم را باد بُرد....

در كوچه باد مي وزد

.

.

اين،

ابتدايِ ويراني است...


فروغ 


اي ستاره ها ...اي ستاره هاي كاغذي....

اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من
ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟

اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او
آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد؟

فروغ

پايان...

مردم ،

گروهِ ساقطِ مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بارِ شومِ جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر میرفتند
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم میشد


فروغ

یك پنجره برای من كافیست

یك پنجره كه دست‌های كوچك تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره‌های كریم
سرشار میكند
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان كرد
یك پنجره برای من كافیست

"فـروغ فرخــزاد‬"



قسمت...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/1301949147922616.jpeg


کسی از باران از صدای شر شر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند

فروغ

به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد

به آفتاب
سلامی دوباره
خواهم داد...

به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد

فروغ فرخزاد

* خواستم برای 777مین پست وبلاگ، یک پست امیددار بیارم، این شد که قرعه به نام این عکس و شعر خورد، وگرنه حس خودم با این حال، همراه نیست!

ادامه نوشته

در گذار هر روز ه...‏

زندگی؛
شايد يك خيابان دراز است، 
كه هر روز، زنی با زنبيلی از آن می‏گذرد
...

زنی زنبیل در دست...‏

فروغ فرخزاد

سبز خواهم شد، ميدانم،‌ ميدانم

دست هایم را
در باغچه می‏كارم

سبز خواهم شد،
می‏دانم، می‏دانم، می‏دانم....

دست هايم را ميكارم،‌ سبز خواهم شد،‌ ميدانم

فروغ فرخزاد

* برای سالمرگ فروغ، دلم خواست اين تيكه از شعر "تولد ديگر"ش رو كه دوست دارم، بيارم.
يادمه استادم ميگفت؛ از نشانه های مطالعه فروغ تو ادبيات عرب همین شعره که برگرفته از شعر امام علی عليه السلام ئه.

+ ضمنا این عکس و این عکس هم به نظرم خوب بودن، خصوص دومی.

پرنده مردني است

کسی مرا به آفتاب
 معرفی نخواهد کرد
 کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
 پرواز را به خاطر بسپار
 پرنده مردنی ست




ادامه نوشته

هفت سالگی

اي هفت سالگي

اي لحظه هاي شگفت عزيمت

بعد از تو هرچه رفت ، در انبوهي از جنون و جهالت رفت

 

 بعد از تو پنجره که رابطه اي بود سخت زنده و روشن

ميان ما و پرنده

ميان ما و نسيم

شکست

شکست

شکست

بعد از تو آن عروسک خاکي

که هيچ چيز نمي گفت ، هيچ چيز بجز آب ، آب ، آب

در آب غرق شد.

 

بعد از تو ما صداي زنجره ها را کشتيم

و بصداي زنگ ، که از روي حرف هاي الفبا بر مي خاست

و به صداي سوت کارخانه هاي اسلحه سازي ، دل بستيم .

 

بعد از تو که جاي بازيمان زير ميز بود

از زير ميزها

به پشت ها ميزها

و از پشت ميزها

به روي ميزها رسيديم

و روي ميزها بازي کرديم

و باختيم، رنگ ترا باختيم ، اي هفت سالگي .

 فروغ فرخزاد

ادامه نوشته

این منم؛ زنی تنها در آستانۀ فصلی سرد...‏‏

                  و این منم؛
                  زنـی تنهـا
                  در آستانه ی فصلی سرد...

این منم؛ زنی تنها در آستانۀ فصلی سرد

فروغ فرخزاد

* کامل شعر را از اینجا بخوانید و دکلمه اش را از اینجا بشنوید.

چه میشد اگر ساحلی دور بودم...

تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند بسویی
نسیم هزار آرزوی فریبا
http://raze-sarbaste.persiangig.com/image/ppi/187243_200.jpg

چه می شد خدایا ...
چه میشد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده خود
ترا می ربودم ... ترا می ربودم
ترا می ربودم ... ترا می ربودم

ترا می ربودم ... ترا می ربودم

ترا می ربودم ... ترا می ربودم 

فروغ فرخزاد

بصورت کامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته

سوختم ،سوختني.....


نگاه كن..

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگانِ تب شدم

چو ماهيان ِ سرخ‌رنگ ِساده دل

ستاره چين ِ بركه هاي شب شدم...

نگاه كن....

فروغ فرخزاد

من آن شکوفه اندوهم کز شاخه های یاد تو می رویم....


شادم که در شرار تو میسوزم
شادم که در خیال تو می گریم

شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم

پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست

اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره دیگر نیست


http://450.ir/upload/103/1011-03-783816251-ddddddd.jpg



شادم که همچو شاخه خشکی باز
در شعله های قهر تو میسوزم



فروغ فرخزاد
ادامه اشعار بصورت کامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته

وقتي عشق ، كلاغ ها را راوي ِ چراغ و آب و آينه مي‌كند....

آن کلاغی که پرید از فراز سر ِ ما،

و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد

و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی؛ پهنای افق را پیمود،

خبر مارا با خود خواهد برد به شهر...

همه می دانند

همه می دانند

که من وتو از آن روزنه ی سرد عبوس ،باغ را دیدیم

و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست ،سیب را چیدیم

همه می ترسند

همه می ترسند،

اما من وتو ، به چراغ و آب و آیینه پیوستیم

فروغ فرخزاد

نگاه کن

نگاه کن
 تمام آسمان من
 پر از شهاب می شود
  تو آمدی ز دورها و دورها
 ز سرزمین عطر ها و نورها
 نشانده ای مرا کنون به زورقی
 ز عاجها ز ابرها، بلورها
 مرا ببر امید دلنواز من
 ببر به شهر شعر ها و شورها
 به راه پر ستاره  می کشانی ام
 فراتر از ستاره می نشانی ام

 نگاه کن
 من از ستاره سوختم
 لبالب از ستارگان تب شدم
 چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
 ستاره چین برکه های شب شدم
 چه دور بود پیش از این زمین ما
 به این کبود غرفه های آسمان
 کنون به گوش من دوباره می رسد
 صدای تو
 صدای بال برفی فرشتگان
 نگاه کن که من کجا رسیده ام
 به کهکشان به بیکران به جاودان

فروغ فرخزاد