بيا تا بر آريم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا زگل

به فصل خزان در نبینی درخت 
که بی برگ ماند ز سرمای سخت

برآرد تهی دست های نیاز 
ز رحمت نگردد تهی دست، باز

مپندار از آن در که هرگز نبست
که نومید گردد برآورده دست


سعدی