_
ایستاده در باد
شاخه‌ی لاغر بیدی کوتاه
بر تنش جامه‌ای انباشته از پنبه و کاه
بر سر مزرعه افتاده بلند
سایه‌اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم
نه کلاهش را پشم
سایه‌ی امن کلاهش اما
لانه‌ی پیر کلاغی است که با قال و مقال
قاروقار از تهِ دل می‌خواندَ:

 آن که می‌ترسد
می‌ترسانَد!



قیصر امین پور


پ.ن: به زودی به دوستانی که ایمیلی و کامنتی تقاضای همکاری در وبلاگ داشتند جواب خواهد داده شد...