خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...
من کـه تسبیح نبودم تـو مرا چرخاندی
مشت بـر مُـهره تنهایـی مــن
پیچــاندی
مهر دستان ِ تو دنبـال دعایی می گـشت
بـارهــا دور زدی ذهــن مـرا گردانـدی
ذکــرها گفتی و بـه گفتـه خود خـندیـدی
ازهمیـن نغمه تـاریک مـرا تـرسـانــدی
برلبت نام خـدا بود، خــدا شـاهد مـاست
بـر لبت نام خـدا بـود و مـرا رقصانـدی
دست ِ ویرانگر توعادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خوانـدی
قلـب صد پاره مـن مهره صد دانـه نبـود
تو ولی گشتی و این گمشده را لـرزانـدی
جمع کن رشته ایـمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی...؟
"نغمه رضایی"
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:0 توسط لیلا
|