یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت...
خودم را رو به روی ِ آینه می نشانم
موهاش را شانه
می کنم
پلک ها و
صورتش را ماساژ می دهم که خنده رو شود
می زنم روی
دوشش
می گویم
یک امروز را
آدم باش / شاد باش
و بیرون که می
رود
در را
پشت ِ سرش قفل
می کنم
و به او فکر
می کنم
"علیرضا روشن"

پ.ن: عنوان پست:
مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد / یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت... "صائب تبریزی"
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۹۲ ساعت 13:15 توسط هولدن
|