دریا دیگر نه مرمر و یشم است نه خوابگاه پریان مروارید
قایقی می رود بی سرنشین
و محموله ای می برد کمی نورانی تا به ساکنان کمی مومن تر آن سوی آبها بفروشد
قایقی می اید به لنگرگاه متروک می خزد
تا محموله های بی نور قاچاقش را تحویل دهد
دریا دیگر نه مرمر و یشم است نه خاستگاه پریان مروارید
دریا
دریای تاریک قایق های بی سرنشین است
قایق هایی که
ویروس زار می آورند از آن سو
و مرده های دیوانه می برند از این سو

منوچهر اتشی