از اينروست که...

برای چيدن گل سرخ، نه ارّه بياور، نه تبر !
سرانگشت سادهی همان ستارهی بیآسمانم ... بس ،
تا هر بهار به بدرقهی فروردين ،
هزار پاييز پريشان را گريه کنم .
- هم از اينروست که خويشتن را دوست میدارم .
برای کُشتن من، نه کوه و نه واژه ،
اشارهی خاموش نگاهی نابهنگامم ... بس .
تا معنی از گل سرخ بگيرم و شاعر شوم .
- هم از اين روست که ترا دوست میدارم .
برای مُردهی من، نه اندوه آسمان و نه گور زمين ،
تنها کابوس بیبوسهْرفتنِ مرا از گفتگوی گهواره بگير.
من پنجهی پندار بر ديدگان دريا کشيدهام
پس شکوفهکن ای نارون، ای چراغ، ای واژه !
اينجا پروانه و پری به رويای مزمور ماه ،
دريچهای برای دل من آوردهاند .
- هم از اين روست که جهان را دوست میدارم .
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 19:29 توسط م.ب
|