آیینه؛ سر بدزد

آیینه سر بدزد که کورند سنگها
فرسنگها ز عاطفه دورند سنگها
تـا آبها دوبـاره بیافتند از آسیاب
این روزها چقدر صبورند سنگها
آیینه چون شکست، به تکثیر می رسدبیهـــوده در تـدارک گـــــورند سنــگهــا
باید قدم گذاشت ولیکن به احتیاط
کز دیرباز، سدّ عبورند سنگ ها
این است حرف تیشه ی آتش زبان که گفت
مثل همیشه تابع زورند سنگ ها
از سنگ جز سقوط توقع نمی رود
در قله بس که مست غرورند سنگ ها
* این شعر رو جایی دیدم بدون ذکر نام شاعر
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 11:11 توسط ایو
|