دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می زنند... مریضی شفا گرفت
دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد
دیدی که آب حاجت آیینه را گرفت
خورشید و آمد و به ضریح تو سجده کرد
اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت
پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید
تقدیم حق نمود و سپس ارتقا گرفت
چشمی کنار این همه باور نشست و بعد
عکسی به یادگار از این صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد می روم
جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت

رحمان نوازنی
پ.ن: هفته پیش توفیق شد و رفتیم زیارت امام رئوف. میخواستم قبل رفتن این را بگذارم اما فرصت نشد. حالا میآورم.یک نکته هم که نمیدانستم، اینکه؛ توی محرم و صفر، نقاره نمیزنند.ضمناً برگرفته از این پست است.
پ.ن: هفته پیش توفیق شد و رفتیم زیارت امام رئوف. میخواستم قبل رفتن این را بگذارم اما فرصت نشد. حالا میآورم.یک نکته هم که نمیدانستم، اینکه؛ توی محرم و صفر، نقاره نمیزنند.ضمناً برگرفته از این پست است.
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 14:14 توسط نجوا
|