شهر آبستن غم هاست، خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست... خدا رحم کند

بوی دود است كه پیچیده، كجا میسوزد؟
نكند خانه ی مولاست؟ خدا رحم كند

همه ی شهر به این سمت سرازیر شدند
در میان كوچه دعواست... خدا رحم كند

هیزم آورده كه آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست... خدا رحم كند


در سوخته

همه جمعند و موافق كه علی را ببرند
و علی یكه و تنهاست.... خدا رحم كند

بین این قوم كه از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست... خدا رحم كند

مادر افتاد و پسر رفت زدست، درد این است
چشم زینب به تماشاست... خدا رحم كند

مو پریشان كند و دست به نفرین ببرد
در زمین زلزله برپاست... خدا رحم كند

ماجرا كاش همان روز به آخر می شد
تازه آغاز بلاهاست.... خدا رحم كند

غزلم سوخت، دلم سوخت، دل آقا سوخت
روضه ی ام ابیهاست... خدا رحم كند ....

ياسر مسافر


* دلم ميخواست براى روز سوم جمادي الثاني و شهادت بانو، پستى بياورم اينجا. شعر خيلى سنگين است... ميدانم اما خووب است...
تسليت...‏