یک طرف گلبرگ اما بی سپر....

دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله می پیچید بر گرد بهار
خون دل می خورد تیغ ذوالفقار

شاعر : حسن لطفی

شنیده می شود از آسمان صدایی كه...‏

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل، قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درك خاك مقام فراتری دارد...

فاطمه
سیدحمیدرضا برقعی
از کتاب "طوفان واژه ها"

* توصیه میکنم حتما کامل تر شعر را در ادامه مطلب بخوانید.
واقعاً عالی ست.
ادامه نوشته

خدا رحم كند...‏

 بوی دود است كه پیچیده، كجا میسوزد؟
نكند خانه ی مولاست؟... خدا رحم كند... 

هیزم آورده كه آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست... خدا رحم كند...

در سوخته

ياسر مسافر

* دلم ميخواست براى روز سوم جمادي الثاني و شهادت بانو، پستى بياورم اينجا. (بخاطر مسائلى نشد تا الان كه با تأخير مياورم، چون نيت كرده بودم..) شعر خيلى سنگين است... :((‏ اما خووب است... توصيه ميكنم اگر توان داريد،‌ كاملش را در ادامه مطلب بخوانيد حتما.

ادامه نوشته

دردسر، بین گذر، چند نفر، یک مادر... شده هر قافیه ام یک غزل درد آور

ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری 
امنیت نیست، از این کوچه سریع تر بگذر  

کوچه بنی هاشم
کاظم بهمنی
* برای روز شهادت
* توصیه میکنم کامل شعر را حتماً در ادامه مطلب بخوانید.
* این تصویر هم مناسب حتی.
* این شعر هم با همین تصویر.

ادامه نوشته

آیه آیه، کوثر آمد...‏

به ساقى اى صبا بگو، حاجت ما برآورد
ساغرى از براى ما، ز آب كوثر آورد...

* دلم میخواست هرطور هست، چیزی برای میلاد بانو بیاورم، هرچند به اندکی تأخیر... اما هرچه گشتم، آنچه میخواستم نیافتم، آخر به همین بیت که از "ژولیده نیشابوری" آوردم کفایت کردم، اما هی مدام با خودم این بیت "جواد محمد زمانی" را زمزمه میکنم که:
              ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم .... ما غير چند واژه ابتر نداشتيم

* تصویر قبل تر اینجا آمده، با حدیثی خواندنی...

این قرارمان نبود!‏

یاس ها؛ پر پر
دل ها؛ بی قرار
این بود قرارِ ما؟!

یاس های سر به خاک و واژگون

دلنوشته ها
مرتبط: یادداشتی دیگر، با همین تصویر
      
پستی از همین وبلاگ (دلنوشته برگرفته از کامنتم برای همون پست)

یاس

یاس بوی مهربانی می دهد   
عطر دوران جوانی می دهد 

یاس ها یادآور پروانه اند
یاس ها پیغمبران خانه اند 

یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد 

یاس در هر جا نوید آشتی ست
یاس دامان سپید آشتی ست 

در شبان ما که شد خورشید؟ یاس!‏
بر لبان ما که می خندید؟ یاس!‏

یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است 

یاس را آئینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند...

یاس بوی زندگانی میدهد

شاعر؟

*یادش به خیر، راهنمایی که بودم، وقتی یه بیت این شعر رو تو مشاعره با عمو خوندم، بغلم کرد و یه هزاری بهم داد به عنوان جایزه.

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی...

http://raze-sarbaste.persiangig.com/new2/da.jpg

نگاه سرد مردم بود و آتش
صدا بين صدا گم بود و آتش
بجاي تسليت با دسته‌ي گل
هجوم قوم هيزم بود و آتش

 محسن خالقی

دلم برای آن بی نشانه می لرزد...‏

از تمام نخلها پرسیده ام
آری اما پاسخی نشنیده ام

یا امیر المومنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک؟

آه را در دل نهان کردی چرا؟
ماه را در گِل نهان کردی چرا؟

«محمدرضا آقاسی»

پ.ن: عکس را خواهرک در سفر جنوب گرفته بوده و قبل تر اینجا آورده شده با کامل همین شعر.
بخشی از شعر با دکلمه شاعر را هم میتوانید از اینجا بگیرید و بشنوید.
عنوان برگرفته از این شعر.

مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید...

مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید

***

كسی صدای مرا در زمين نمی‌شنود 
فرشته‌ها، سخنم را به آسمان ببريد

اردیبهشت 90 تهران

افشين علاء

متن کامل در ادامه مطلب

ادامه نوشته