ای دیده خون افشان که من با غم قرینم
ماتم نشین سوگ زین العابدینم

                                                  چون ذکر خیر سجادم آمد
                                                   از درد و داغ او یادم آید

رفت از جهان روح دعا سجاد امت
کی خاطراتش می رود از یاد امت؟

                                                رفت آنکه قولش قالوا بلی بود*
                                                 پیوند جانش با کربلا بود

رفت آنکه مرآت نبی سر تا قدم بود
بر گردن ش آثار زنجیر ستم بود*

                                                  آخر چه گویم چون گریه می کرد
                                                  گر آب می دید خون گریه می کرد*

رفت آنکه آید بوی عشق از تربت او
قبرش گواهی می دهـد برغربت او

                                                   گرد حریمش حائر نـدارد
                                                  شمع و چراغ و زائر ندارد


شاعر؟!‏


*‌ براى شهادت سیدالساجدین، امام چهارم على بن الحسین، زین العابدین علیه السلام

 

* میگوید: رفت آنکه قولش قالو بلی بود

میرسم به بخشی از قصیده معروف جناب فرزدق -شاعر به نام عرب- در مدح حضرت سجاد علیه السلام:

ما قـال لا قط الا فى تشهده .... لولا التشهد كانت لاءه نعـم

هرگز "نه" نگفته جز در تشهد نمازش (حاجت هیچ سائلی را رد نفرمود)

و اگر تشهد نماز نبود "نه"هاى او همه "آرى" بود...

 

* میگوید: بر گردن ش آثار زنجیر ستم بود

یادم میآید به آن روایت:

قال جابر الجعفی: «لمّا جرّد مولای محمّدُ الباقر، مولای علی بن الحسین ثیابه ووضعه على المغتسل، وكان قد ضرب دونه حجاباً سمعته ینشج ویبكی حتّى أطال ذلك، فأمهلته عن السؤال حتّى إذا فرغ من غسله ودفنه، فأتیت إلیه وسلّمت علیه وقلت له: جُعلت فداك مِمَّ كان بكاؤك وأنت تغسل أباك ذلك حزناً علیه؟  قال: لا یا جابر، لكن لمّا جرّدت أبی ثیابه ووضعته على المغتسل رأیت آثار الجامعة فی عنقه، وآثار جرح القید فی ساقیه وفخذیه، فأخذتنی الرقّة لذلك وبكیت»

موسوعة شهادة المعصومین ۳/۶۰

جابر جعفی میگوید هنگامی که مولایم امام محمد باقر علیه السلام لباس های مولایم امام علی بن الحسین علیه السلام را از تنش بیرون آورد و بدن مطهر وی را روی مغتسل قرار داد (درحالیکه پرده ای بین خود و ما قرار داده بود) صدای گریه و ناله امام را به مدت طولانی میشنیدم.

منتظر شدم تا وقتی که کار غسل و کفن و دفن به پایان رسید.

در آن هنگام نزدش رفتم و سلام دادم و گفتم: فدایت شوم~ گریه از چه بود در هنگام غسل؟ آیا از ناراحتی بر وفات ایشان؟!

فرمود: نه ای جابر. لکن هنگامی که لباس های پدرم را بیرون آوردم آثار غل و زنجیر جامعه را بر گردنش و آثار زنجیر را بر ساق و بازوی وی دیدم و دلم به درد آمد و گریه کردم.

 

* میگوید: گر آب می دید خون گریه می کرد

كه روایت آورده اند كه وقتی آب می‌آوردند تا حضرت میل كنند، اشك مباركشان جاری می‌شد و می‌فرمودند: چگونه بیاشامم در حالی كه پسر پیامبر را تشنه كشتند؟! بحارالانوار: ج ۴۴، ص ۱۴۵

 یا می‌فرمودند: چرا نگریم و حال اینكه پدرم را منع كردند از آبی كه برای حیوانات وحشی و درنده‌ها آزاد بود؟

مناقب ابن شهر آشوب: ج ۲، ص ۲۶۴

و میآورند كه امام صادق علیه‌السلام به زراره فرمود: جدّم علی بن الحسین علیه‌السلام هرگاه حسین بن علی را به یاد می‌آورد آنقدر اشك می‌ریخت كه محاسن شریفش پر از اشك می‌شد و بر گریه او حاضرین گریه می‌كردند. كسی عرض كرد: آقای من، وقت آن نرسیده كه گریه شما تمام شود؟

فرمودند: وای بر تو! یعقوب نبی دوازده پسر داشت و خداوند یكی از آنها را از او پنهان نمود. آنقدر گریه كرد كه نابینا شد و حال آنكه می‌دانست پسرش زنده است؛ ولی من در یك روز پدر و عمو و هفده نفر از خاندانم را دیدم كه با بدن های مجروح و سرهای جدا روی زمین گرم افتاده بودند. چگونه حزن من تمام شود و اشك من پایان پذیرد؟! لهوف: ص ۲۱۰

ضمن اینكه طبق بعضی روایات كه تو مصادر متأخر آمده وقتی بكاؤون خمسه را میشمارند، بعد از حضرت آدم و یعقوب و یوسف و صدیقه طاهره سلام الله علیهم، امام سجاد علیه السلام هستند.