از ره نرسيد...
آن صبح كه بر پنجره زد، صبح نبود
وان پنجره رخ به روشنائي نگشود
هم چشم به در ماند و كس از ره نرسيد
هم دل به طلب رفت و كس او را نربود...
محمد علی اسلامی ندوشن
+ نوشته شده در سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 17:48 توسط م.ب
|
آن صبح كه بر پنجره زد، صبح نبود
وان پنجره رخ به روشنائي نگشود
هم چشم به در ماند و كس از ره نرسيد
هم دل به طلب رفت و كس او را نربود...
محمد علی اسلامی ندوشن