آمدم از کربلا اما دلم آنجا بماند...
ز كربلا اومدم،
اين دل،
جا مونده تو حرمش
قرارِ دل، ز كفم برده،
غبار رو حرمش...
پ.ن1: باز آمدم، باز آمدم... از پیش آن شاه آمدم...
و از وقتی آمده ام، ذکر مدامم شده این دو خط بالا...
گرچه هر کدام صحن ها و حرم ها، یک جور خاصی آدم را اهلی خودش میکند و آدم یکجوری و به خواست خودش، دلش را آنجا جا میگذارد...
زود میگذرند لحظه ها و وقتی میآیی تازه میفهمی چه را از دست داده ای... گرچه هنوز داغم...
پ.ن2: دنبال یک عکس مناسب میگشتم، این را که اینجا دیدم، به دلم نشست، شاید به خاطر کبوتر ها که گاهی توی صحن کنارت مینشینند و دانه برمیگرند.
پ.ن3: شعر از یک مداحی در ذهنم مانده بود، فقط ضمیرش را تغییر دادم، خواستید، از اینجا بگیرید و بشنوید.
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 21:30 توسط نجوا
|