در روز اربعین همه ما را شناختند.... با نام مستعار زیارت نرفته ها...!

تو می روی سفر اما روایتش با ما
روایتِ پر ِ سوز، پر ز غربتش با ما

پیاده رفتن ِ تا کربلا برای شما
و صورتی پر ِ اشک، آه و حسرتش با ما

+ عنوان از علی رضایی 

+ باز داغ کربلا بر سینه ام امسال ماند/ نامه اذن دخولم اربعین امضا نشد

+ ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید/ این دل غمزده و زار مرا هم ببرید
زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم/ شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید

خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد!

من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند

صفای دل توئی و دل زهر چه داشت صفا
صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند

شاعر: غلامرضا سازگار

+عنوان از علی اکبر لطیفیان :

 خانه زاد کربلايم خانه ات آباد باد!
خانه ام آباد شد، غم را به من دادى حسين

+ کامل شعر این زیبا را می توانید در ادامه مطلب بخوانید 

ادامه نوشته

دل نی ناله ها دارد از آن روز

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

شاعر: مرحوم قیصر امین پور

+ عنوان: خدا چون دست بر لوح و قلم زد /سر او را به خط نی رقم زد
دل نی ناله ها دارد از آن روز / از آن روز است نی را ناله پرسوز

إنی أعوذ بالحرم ...  شاه کربلا  ..

قسم به معنی لایمکن الفرار از عشـ♥ـق

که پر شده است جهان ، از حسین سر تا سر 

شاعر : سید حمیدرضا برقعی

+ عنوان :

از فتنه ها و وسوسه های زیاد شهر  / انی اعوذ بالحرم ... شاه کربلا

هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی

من نوکرم به خدمت ارباب دلخوشم

نوکر نبوده ای که بدانی چه می کشم

هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی

من کفش جفت می کنم و مست و سرخوشم

شاعر : عباس احمدی 

 

+گـفت کارت چیست گفتم چند سالی می‌شود
 کفش‌های گریه کن‌ها را مرتب می‌کنم  

+دیدم به درب مجلستان قلدر محل / کفشان نوکران تو را جفت می کند 

تحویل سال سوختگان از محرم است ...

 

صدای گریه تان پیر کرده عالم را
بیا که با تو بپوشم لباس ماتم را 

هزار شکر نمردم که باز میبینم
کتیبه های عزا ؛ مشکی محرّم را

شاعر : علی ناظمی

 : عنوان +

یک سال می شود که دلم خاک خورده است
تحویل ســـال سوختـــگان از مـــحرم اســــــت 

جاماندگان و رفتگان، تو را عاشقند

كنارِ قدم‌های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستون‌های این جاده را ما، به شوقِ حرم می‌شماریم 
شبیه رباب و سـُکینه؛ برای حـرم بی قـراریم 
ازین سردی و سختی راه؛ به شوق تو باکی نداریم
فدایی زینب... هوادار عشقیم
اگرکه خدا خواست، به زودی دمشقیم

لبیـّـکَ یابن الحیدر
قَطَعنا الیک الصَّحاری، الا یا امیر الفرات
أضِفنا فانّا ضیوفک، اضِف هؤلاء المُشاة
نَسیرُ الیک نهاراً، و نَحلُمْ بک فی اللیالی
نَعُدُّ الخُطى و العلامات، و نبکیک حتى الوصال
نسیل کَنهرٍ، یا بحر المَعالی
بصَخرٍ و سدٍّ، اَبد لانُبالی

لبّیک یابن الحیدر
وُلِدنا على حبّ حیدر، إذن لانخاف المَخاطِر
و نَفدیک بالقلب و الروح، و لیس فقط بالحناجر
و الحمدلله صِرنا، بلطفک شعباً أبیا
سنمشی الى القدسِ یوماً، مع المسلمین سَویا
سلامٌ على الشام، کَرَمزِ الصُّمود
و قدس و بحرین، اسیرِ القیود
لبیک یابن الحیدر

 

پیاده روی اربعین

ناشناس
* این مداحی میثم مطیعی خيلى خوب است. حتما بشنوید يا ببینید.

* ترجمه قسمت هاى عربى:

ای امیر نهر فرات! به سوی تو بیابان‌ها را پشت سر گذاشتیم
میزبانی کن از ما که ما میهمانان توایم
میزبانی کن از این خیل پیاده
روزها به سوی تو گام برمی‌داریم
و شب‌ها رؤیای تو را می‌بینیم
قدم‌ها و علم‌های جاده را می‌شماریم
و تا زمان رسیدن بر تو گریه می‌کنیم
همچون رود جاری می‌شویم

ای دریای بزرگی‌ها
!
و به هیچ صخره و سدّی
اهمیت نمی‌دهیم و اعتنا نمی‌کنیم

بر عشق و محبت علی به دنیا آمدیم
به خاطر همین است که از خطرها نمی‌ترسیم
ما با دل و جان مان فدای تو می‌شویم
نه فقط با حنجره‌هایمان
خدا را شکر که به لطف تو
امّتی آزاده و ستم ناپذیر شدیم
روزی همراه با همه ی مسلمانان
به سوی قدس پیاده خواهیم رفت
درود بر شام
به عنوان نماد و مظهر مقاومت
و درود بر بحرین و قدس
که اسیر بند هستند

* نوشته بود:
                گفت: ضمائر را بشمار!
                گفتم:من، من، من، من، ...
                گفت: فقط من؟ پس بقیه چی؟
                گفتم: بقیه همه رفتند کربلا، فقط من ماندم!
و حقیقتاً امسال همچین وضعی بود، بس که همه رفتند و هی خبر رفتن ها میرسید...

* این سخنرانی برای اربعین است. خوب است شنیدنش.

کرده ست سربلند؛ پیشانی مرا؛ سربندِ نامِ تو

می گویند
سری را که درد نمیکند
دستمال نمی بندند
ولی سر من درد می کند
برای سربندی که نام مقدس تو روی آن حک شده باشد ...
"رقیة بنت الحسین"


پیشانی بند حضرت رقیه
 
*
* بر سر ببندم و بر دل حك كنم تو را
* اين را حتما بشنويد... شايد بهترين مداحى اى كه در عمرم شنيده ام.... يونس حبيبى خوانده و همۀ قصه است...
               
                  میگن یه جا خرابه بود
... خرابه ای تو شهر شام
                گریه می کرد و هی می گفت
....عمه بریم پیش بابام... (براى خواندن)

لبیکَ یا حسین

در هر خانه را نخواهم زد
من به ارباب خود وفادارم


* عکس از صفحه اینستاگرام k_hosayn، همراهی شعر هم از خودشان

ادامه نوشته

بزن بر سینه و بر سر...به حال آلِ پیغمبر، در و دیوار میگریند

به سر و سینه بزن؛ بگو یا ثارالله
وعدۀ ما کربلا؛ ان شاءالله...

 

* یک مداحی ای ست که در مسیر کربلا میخواندند همراهان... حس خاصی ست برایم...
    
   با مدد از زینب، دشت غاضریه ... وعدۀ ما روی تل زینبیه
       با مدد از عباس، با دلی پر احساس ... وعدۀ ما در کنار کف العباس
       با مدد از اکبر، با دلی پر آذر ... وعدۀ ما زیر پای شاه بی سر
       با مدد از اصغر، روی دست بابا ... وعدۀ ما در کنار قبر سقا...

* یک ماه پر شد از بعد از روزهای خوبِ در حرم....

* عنوان هم از یک نوحه قدیمی تر (بشنوید)

* تصویر از اینجا

زنجیر زن و سینه زن و نوحه خوان تو

دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی....

زنجیر زن

 

 

سعید بیابانکی
کامل غزل در ادامه مطلب
همراهی تصویر و شعر از اینجا

ادامه نوشته

پدرت آمده در سینه تلاطم دارد...از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده؟!
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها؟!

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها

با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها...

وای علی اکبرم

 علی اکبر لطیفیان
انصافاً این شعر عالی ست. کاملش را حتماً بخوانیدحتما با صدای میثم مطیعی بشنویدش
این هم خوب و شنیدنی

 

* شبِ هشتم، شبِ حضرتِ علی اکبر علیه السلام

* عنوان از شعرِ خوب سیدحمیدرضا برقعی، مانده بودم کدام یک از این دو شعر را همراه تصویر کنم که این شد، ولی دلم نمی آید چند بیت آخر شعر برقعی را نیاورم... دل آشوب میکند...
               پدرت آمده در سینه تلاطم دارد ... از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
               گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید ... با فغان پسرم وا پسرم می آید
            مثل آیینۀ در خاک مکدر شده ای ... چشم من تار شده؟یا تو مکرر شده ای؟!
           من تو را در همۀ کرب و بلا می بینم ... هر کجا می‏نگرم جسم تو را می بینم
          ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی ... کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
           مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم؟! ... باید انگار تو را بین عبا بگذارم...
بشنویدش با صدای خود سيدحميدرضا برقعى...

* این بیت "عارفه دهقانی": غزل چگونه بگویم ز قطعه های تنت؟! ... که بیت بیت تو از پیکرت جدا شده است

روضۀ جناب علی اکبر علیه السلام که حقاً خوب روضه ای ست...
                         بیش از این بابا دلم را خون مکن ... زادۀ لیلا مرا مجنون مکن
                  گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست ... رو که در یک دل نمیگنجد دو دوست
...

* این را هم که روضه خوان های قدیمی میخواندند، عجیب دل آدم را کباب میکند:
                                جوانان بنی هاشم بیایید ... علی را بر در خیمه رسانید
                            خدا داند که من طاقت ندارم ... علی را بر در خیمه رسانم...

* می‌گفت نگویید روضۀ علی اکبر؛ بگوید روضۀ جان دادن حسین علیه السلام... 

* وای علی اکبرم... نور دو دیده ترم...

ادامه نوشته

علی لای لای... علی لای لای...‏

می‌رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: "پسرم لالایی

کمی آرام که صحرا پُرِ گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی

می‌روی زیر عبای پدرت آهسته
کودک من به سلامت سفرت، آهسته

پسرم می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام
بیش تر دل نگرانِ پسر فاطمه‌ام

پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود

تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید
کار از دست تو، از حلق تو برمی‌آید

خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن"

آه بانو! چه کسی حال تو را می‌فهمد؟
اصغر از فرط عطش سوخت، خدا می‌فهمد

طفل شش ماهه

 

سیدحمیدرضا برقعی

* السلام علی الرضیع الصغیر...

* شبِ هفتم، شبِ باب الحوائجِ شش ماهه، حضرت علی اصغر علیه السلام...

* بیتِ دل دادنی:
                 طفل ِشش ماهه تبسم نكند، پس که كند؟ ....  آنكه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست‏...

* از تکه نوحه خوانی:
                غم مخور ای کودک خاموش من...قتلگاه ت میشود آغوش من...

* شعر را کامل گذاشتم چون خوب است... حرف خانوم رباب... که چه قدر این زن بزرگوار بوده...که میگن بعدتر و توی مدینه و در روز زیر سقف نمیرفته میگفته بدن پسر رسول خدا زیر آفتاب بوده اونجور...

* این مداحی هم قدیم تر شنیده بودم؛ خووب بود:
                پرستوی سپیدم! پر مزن مرو مادر... دل از تو نبریدم، دل مکن مرو مادر...

* همراهی تصویر و شعر از اینجاست، اما این شعر هم خواندنی بود.

انتظارم مى‏ كُشد، يادى ز ما كن يا حسين!

*جان به قربان تو اى كُشته كه خود فرمودى
مرگ ِ با نام به از زندگى ِ ننگين است*

* خیلی التماس دعا...

لبريز آه و ندبه و غم گريه می‌کنم

به جز هوای تو و شانه‌های آرامت
برای گریه مگر جای دیگری هم هست؟

گريه در هيئت عزا

سعید بیابانکی
کامل شعر
عنوان از این شعر
همراهی شعر و
تصویر از اینجا

عمری سرم به سایه این بیرق عزاست

دل را به بال شال عزا بسته ام مگر 
یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست...

نشسته بر عزای حسین علیه السلام
حسن لطفی
 

* از مداحی ای به خاطر داشتم ش، اما یادم نیامد چه کسی خوانده بود، اما بعد يافتم. این است. به نظرم بشنوید حتما و اگر نشد هم لااقل توی ادامه مطلب کاملش را بخوانید، حس خوبی ست...

ادامه نوشته

وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند...مگر به پیرهن مشکی عزای خودت*‏

پیراهن عزای تو جوشن كبیر ماست 
ذكر سلام بر تو دعای مجیر ماست
...

پیرهن مشکی عزا

رحمان نوازنی* عنوان از شعر خوب حسن لطفی
همین شعر و تصویری دیگر
* شعر کامل همراه تصویری دیگر در  ادامه مطلب
+ اما این تصویر را که بعدتر دیدم، خیلی خووبه


* از بچگی صبح های اولین روز محرم، دقیقا صبح اولین روز، همیشه تفاوت فضا به شدت برایم محسوس بود. از لباس های مشکی زیادی که به تن ها شده بود که غیر از پرچم های هیئات و مراسمات بود. و من این را دوست داشتم... امسال اما متأسفانه کمتر این را دیدم، هرچند پرچم های مراسم ها، چندسالی هست که پررنگ تر از بچگی ها دیده میشوند...

* مجلسی که سال قبل میرفتم، شب آخر عزاداری ها میخواند:
                                 پیرهن سیاه مو بذار کنار، برا شبِ اولِ قبر من...
فرم مداحی اش جالب بود، هرچند همین تکه اش را از همه بیشتر دوست داشتم و قبول داشتم، آن هم به خاطر آن وصف که از علماء شنیده و خوانده بودم که در وصیت هایشان آورده بودند، دستمال گریه بر اباعبدالله و پیرهن سیاه شان را با آنها دفن کنند...

* این تکه این مداحی هم خوب: شبِ اولِ محرم، سینه زنت آرزوشه... با دستای پیر غلام ت، پیرهن سیاه بپوشه...

* این وسط ها که از پیرهن مشکی عزایش میگویم، یک آن یادم به پیراهن پاره پاره میافتد... آه... :(
         گل من یک نشانی در بدن داشت... یکی پیراهن احمد به تن داشت...

* محرم که میشود، آدم به شاعرها حسودی اش میشود... محرم ها باید شاعر بود و شعر مصیبت گفت...
خوب است که این همه شعرهای خوب و آیینی هست... خدا به ذوق شاعرانه شان برکت دهد و شعرهایشان پرمغزتر و مورد تأیید خود حضرات قرار گیرد ان شاءالله...

* در "با کاروان عاشوراییان" پست های با این موضوع را آورده و میآوریم ان‏ شاءالله...
ادامه نوشته

آمدم از کربلا اما دلم آنجا بماند...‏

ز كربلا اومدم،
اين دل،
جا مونده تو حرم‏ش
قرارِ دل، ز كفم برده،
غبار رو حرم‏ش...

پ.ن1: باز آمدم، باز آمدم... از پیش آن شاه آمدم...
و از وقتی آمده ام، ذکر مدامم شده این دو خط بالا...
گرچه هر کدام صحن ها و حرم ها، یک جور خاصی آدم را اهلی خودش میکند و آدم یکجوری و به خواست خودش، دلش را آنجا جا میگذارد...
زود میگذرند لحظه ها و وقتی میآیی تازه میفهمی چه را از دست داده ای... گرچه هنوز داغم...

پ.ن2: دنبال یک عکس مناسب میگشتم، این را که اینجا دیدم، به دلم نشست، شاید به خاطر کبوتر ها که گاهی توی صحن کنارت مینشینند و دانه برمیگرند.

پ.ن3: شعر از یک مداحی در ذهنم مانده بود، فقط ضمیرش را تغییر دادم، خواستید، از اینجا بگیرید و بشنوید.