یادم کن، گاهی...
بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن، پای برون کشیدهام
شمع طرب ز بخت ما، آتش خانهسوز شد
گشت بلای جان من، عشق به جان خریدهام
حاصل دور زندگی، صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریدهای، من ز جهان بریدهام
تا به کنار بودیَم ،بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیدهام
تا تو مراد من دهی، کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیدهام
چون به بهار سر کند، لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن، از دل داغ دیدهام

+ نوشته شده در جمعه چهارم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 16:53 توسط نجوا
|