من عاشق ِ تو هستم!


من هرچه مولانا شدم او شمس ِ تبریزم نشد
ای شمس ِ ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن

رزیتا نعمتی
*عنوان از مولانا جلال الدّین محمّد بلخى:
تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را / مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی
گاهی حواسم را پرت می کنم
می افتد
جایی حوالی خیال ِ تو
و دلم گرم می شود به داشتنت
و تو امّا
چگونه
اینقدر بی منی؟

سارا قبادی
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی

دانلود این آهنگ زیبا با صدای
حجت اشرف زاده

چشمش به راهت خشک شده است...
- می آیی
- نمی آیی
وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛
آنقدر باران
به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،
خیالت هم
گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...
ماندن بی تو درون خانه کارِ من نبود
کفش هایم آشنا شد با خیابان بیشتر
فرق دارد بهمنِ امسال و دیگر سال ها
بی تو سردم می شود در این زمستان بیشتر...

تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم

* شعر عنوان هم از فروغ فرخزاد است به نام حسرت کاملش را بخوانید
*24 بهمن سالمرگ فروغ فرخزاد گرامی باد
*جای نجوا خالیه که مناسبتارو یادآوری کنه برامون :) :(
آرزوها
خود را می بازند
در هماهنگی بیرحم هزاران در ِ بسته
آری پیوسته بسته
خسته خواهی شد
من به یک خانه می اندیشم
بی روی توأم هست ملالی که مپرس
وز زندگی خود انفعالی که مپرس
هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟
دور از تو فتاده ام به حالی که مپرس!

هلالی جغتایی
*عنوان از وحشی بافقی :
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد / اشتیاق تو مرا سوخت، کجایی؟! بازآ :(
اگر مرده ای، بیا و مرا ببر!
و اگر زنده ای هنوز،
لااقل خطی، خبری، خوابی،خیالی... بی انصاف!

دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین...

من چیزهای زیادی از دست داده ام
هیچ کدامشان
مثل از دست دادن تو نبود
گاهی یک رفتن
تمامت را با خود می برد
و تو تا آخر عمر
در به در دنبال خودت می گردی...

امیر وجود
*پ.ن: این روزها عجیب در به در به دنبال خودم هستم...

همه ی سال بی تو یک روزه
من به روزهای هفته بدبینم
حالم از بعد رفتنت خوش نیست
همه روزها رو جمعه می بینم
ترانه سرا : روزبه بمانی
+ عنوان :
می گذرد جمعه، دوباره شنبه، دوباره.....
بی تو چه زود می گذرد هفته های ما!
تنهایی...
به تنهایی هم می تواند
دخل آدم را بیاورد
چه برسد به اینکه
دست به یکی کند با غروب
دست به یکی کند با جمعه
با پاییز...!

عکس از اینستاگرام sinasiav
همیشه اولین کوپه
از آن زنی ست
که از اندوه ِ چشمان ِ مردی خسته می گریزد
همیشه آخرین ایستگاه
از آن ِ مردی ست
که روزگارش بی حضور موهای سیاه ِ زن
قطاری را میماند
که عشق را
در اولین کوپه اش
با خود می برد...

نیکی فیروزکوهی
* عنوان از بهمن محمد زاده:
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم!؟ / از کدامین پنجره باید تمنایت کنم!؟
من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم؛
وَ برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی...

مینا آقازاده
تو می روی سفر اما روایتش با ما
روایتِ پر ِ سوز، پر ز غربتش با ما
پیاده رفتن ِ تا کربلا برای شما
و صورتی پر ِ اشک، آه و حسرتش با ما

+ عنوان از علی رضایی
+ باز داغ کربلا بر سینه ام امسال ماند/ نامه اذن دخولم اربعین امضا نشد
+ ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید/ این دل غمزده و زار مرا هم ببرید
زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم/ شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید
مادرم همیشه می گفت
هرگز
تمام خود ت را
برای هیچ مردی خرج نکن!
من اما
خساست مادرم را به ارث نبرده ام
حیف...!
شاید حالا
کمی از خودم
ته ِ جیبهایم باقی مانده بود...
هستی دارایی
عنوان از سعدی

آبان هوایش غرق دلتنگیست
عطرِ تو را در مُشتِ خود دارد
فهمیده خیلی دوستت دارم
هِی پشت هم با عشق میبارد
شاعر : مریم قهرمانلو
+ عنوان از اصغر معاذی
نگیر از این دل دیوانه ابــــر و باران را /هوای تنگ غروب و شب خیــــــابان را
تو نیستی غــــم پاییز را چه خواهـم کرد / و بی پرنده گی عصر های آبــان را
چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!
می خوری با من تو چای؟
گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ

امّا دلبَــــرم
گر تو آیی
لب گشایی
لب بریزی
لب بسوزی
لب بدوزی
وااای!
بَه چه محشر می شود
اندازه ی یک چای خوردن
کام ِ من شیرین نمایی
دلبرم
ماه ِ آبان است و چای
با تو می چسبد فقط...
هیچ حواسم نبود
دو فنجان ریختم...

آلیستر دانیل
* یک داستان شش کلمه ای به نام "اندوه" که بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شده است.

پاییز شد که خاطره ها دوره ام کنند
فصل خزان ، محاکمه ی دوره گرد هاست
شاعر : فرامرز عرب عامری
+ عنوان از : سهراب سپهری
دلم می خواست
وقتی می آمدی خواب باشی
بعد من در چشم های تو نگاه می کردم وُ
خودم را می دیدم
می خواستم وقتی بیایی
هوا خوب باشد
شب اگر بود ماه داشته باشد
- آن هم قشنگ
وَ روز اگر بود، روزیش هم، همراه ِ خودش بود وُ
آفتاب َش ناز تابیده بود
وقتی می آمدی دلم می خواست
بهار شده باشد
یا پاییز یا زمستان یا..
هرچی!
وقتی می آمدی
دلم می خواست
بیایی...
*شعر از افشین صالحی
*عنوان از ؟
"صدایم کن، بگذار تمام شود این فصل سیاه لعنتی!"
اگه زائــــرت نباشــــم..شب من سحـــر نميشه
دوري از صحـــــن تو آقا..آتيــــشم زده هميشه
حالا نـزديك يه ســـــاله كه منو حــــــرم نبردي
من يه سال نيام زيارت؟!مگه داريم؟مگه ميشه؟

+ شاعر : ؟
+ عکس از پرتال جامع آستان قدس رضوی
سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را
ولی باران که می گیرد..
ولی باران که می گیرد...
محمدرضا شرافت
*این شعر یکی از زیباترین شعرهایی ست که تا بحال خوندمش... خیلی وقته که میخاستم بذارمش ولی عکس مناسب نمیافتم...
این عکس هم خیلی به دلم نچسبید اما...
*کامل شعر را بخوانید

تنهایی ام را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم
هربار که زندگی میگذرد
هربار...هربار...
یادم می افتد هنوز چقدر حرف های نزده داریم...
چقدر من
چقدر تو
هنوز کنار هم ننشسته ایم و ...
راستی!
اینجا چقدر جای تو خالی ست...

هنگامه هویدا
در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم...
بگو تا کی ز غم افسرده باشم؟
ز هجــران گلم پژمــرده باشم؟
از آن ترسم که چون از در درآیی
من از داغِ فراقت مرده باشم...

* همراهی عکس و شعر از اینجا
* عنوان را از شعری برداشتم که روی سنگ قبر مادربزرگ نوشته اند:
* این پست خودم را مرور میکردم، اشکم همینطور می آمد... همین است خب... داریم از نیامدن ت پیر میشویم آقا...
* حتی خیالِ بی تو شدن میکشد مرا... کارم به روزگار جدایی نمیرسد...
* جمعه ای که روزِ شهادت پدر بزرگوارشان، امام حسن عسکری علیه السلام است... آدم دلش بیشتر میگیرد... آن هم وقتی حدیث آن حضرت را بخوانی که:
شدیدتر از یتیمى که به پدرش دسترسی ندارد، یتیمی ست که به امام زمانش دسترسی ندارد و نميداند حكم او در مسائل دین چيست!
وقتی بر میگردم
و به فاصلهام با تو
نگاه میکنم
پاهایم
سست میشود
دوست دارم همانجا بنشینم
و رو به تو
بمیرم ...

شعر از اینجا
*عنوان قسمتی از شعر محمدرضا عبدالملکیان
* عکس را سالهای خیلی دور در نمک آبرود گرفته ام