من عاشق ِ تو هستم!

من عاشق ِ تو هستم

کاش دوست داشتنت
به مانند حرفهایی که در دهان مردم
می پیچد و دست به دست
می رسد به تمام شهر
می پیچید در دهانشان
شهر پر می شد از تو
و من پیروز میدان می آمدم
میان جمعیت برایت دست تکان می دادم
و فریاد می زدم
دیدی؟ گفته بودم دیوانه ام!
گفته بودم تو را میخواهم!
کاش دلهره هایم
رسوایم می کرد!
رسوایی گاهی آنقدرها هم بد نیست
وقتی پای یک تو در میان باشد
و یک منِ آواره ی عاشق
رسوایی معنا ندارد!
کاش می توانستم تمام قد
رو به روی چشمانت به ایستم!
نگاهت کنم
چشمانم را ریز کنم
نزدیکتر بیایم
و آرام بگویم
من عاشقِ
تو هستم
می فهمی؟
عادل دانتیسم
عکس از اینستاگرام amir.ali_gh

من بی تو نخواهم زندگانی را

من هرچه مولانا شدم او شمس ِ تبریزم نشد

ای شمس ِ ناتبریزی ام هرگز فراموشم مکن

من بی تو نخواهم زندگانی را

رزیتا نعمتی

 

*عنوان از مولانا جلال الدّین محمّد بلخى:

تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را / مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی

بی من کجای این شهری؟!

گاهی حواسم را پرت می کنم

می افتد

جایی حوالی خیال ِ تو

و دلم گرم می شود به داشتنت

و تو امّا

چگونه

اینقدر بی منی؟

بی من کجای این شهری

سارا قبادی

ماه و ماهی

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی

ماه و ماهی

علیرضا بدیع

دانلود این آهنگ زیبا با صدای

حجت اشرف زاده

مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی

چشمش به راهت خشک شده است...

- می آیی

- نمی آیی

وجودش را به امید بودنت پرپر می کند امّا؛

آنقدر باران

به چشم هایش سیلی زده است که حتّی،

خیالت هم

گلدان ِ خالی را بینا نمی کند...

دلنوشته ها

گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه

تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا

دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه

قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان

بار دیگر می کنم خواهش ولی اصرار نه

شاعر : پریناز جهانگیر عصر

+ این شعر زیبا را میتوانید با صدای محسن چاووشی بشنوید

ساز من کو؟ درد من را ساز می فهمد فقط

ماندن بی تو درون خانه کارِ من نبود

کفش هایم آشنا شد با خیابان بیشتر

 

فرق دارد بهمنِ امسال و دیگر سال ها

بی تو سردم می شود در این زمستان بیشتر...

 

ساز من کو؟ درد من را ساز می فهمد فقط

روح اله عسگری

 

یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت

تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم 

یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت

فروغ فرخزاد

کامل شعر اسیر

دکلمه عروسک کوکی با صدای فروغ

* شعر عنوان هم از فروغ فرخزاد است به نام حسرت کاملش را بخوانید

*24 بهمن سالمرگ فروغ فرخزاد گرامی باد

*جای نجوا خالیه که مناسبتارو یادآوری کنه برامون :) :(

خسته می شوی گاهی

خسته می شوی گاهی

آرزوها

خود را می بازند

در هماهنگی بیرحم هزاران در ِ بسته

آری پیوسته بسته

خسته خواهی شد

من به یک خانه می اندیشم

فروغ فرخزاد

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد!

بی روی توأم هست ملالی که مپرس

وز زندگی خود انفعالی که مپرس

هر لحظه چه پرسی که بگو حال تو چیست؟

دور از تو فتاده ام به حالی که مپرس!

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد

هلالی جغتایی

*عنوان از وحشی بافقی :

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد / اشتیاق تو مرا سوخت، کجایی؟! بازآ :(

تو از آن دگری!

رو!

که مَـرا

یـاد ِ تـو بـَس...

من خود آن سیزدهم

شهریار

بشنویدش! من خود آن سیزدهم

خطی بنویس خبری برسان

اگر مرده ای، بیا و مرا ببر!

و اگر زنده ای هنوز،

لااقل خطی، خبری، خوابی،خیالی... بی انصاف!

خطی بنویس خبری برسان

سیدعلی صالحی

دل آزارترین...

دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین

سینه را ساختی از عشقش سرشارترین

آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین

چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین...

دل آزارترین

فریدون مشیری

گمشده

من چیزهای زیادی از دست داده ام

هیچ کدامشان

مثل از دست دادن تو نبود

گاهی یک رفتن

تمامت را با خود می برد

و تو تا آخر عمر

در به در دنبال خودت می گردی...

گمشده

امیر وجود

*پ.ن: این روزها عجیب در به در به دنبال خودم هستم...

بی تو چه زود میگذرد هفته های ما.....

    همه ی سال بی تو یک روزه

 من به روزهای هفته بدبینم

  حالم از بعد رفتنت خوش نیست

همه روزها رو جمعه می بینم

ترانه سرا : روزبه بمانی 

+ عنوان : 

می گذرد جمعه، دوباره شنبه، دوباره.....

بی تو چه زود می گذرد هفته های ما!

غروب جمعة پاییزی...

تنهایی...

به تنهایی هم می تواند

دخل آدم را بیاورد

چه برسد به اینکه

دست به یکی کند با غروب

دست به یکی کند با جمعه

با پاییز...!

رویا شاه حسین زاده

عکس از اینستاگرام sinasiav

بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم؟!

 

    همیشه اولین کوپه
    از آن زنی ست
    که از اندوه ِ چشمان ِ مردی خسته می گریزد
    همیشه آخرین ایستگاه
    از آن ِ مردی ست
    که روزگارش بی حضور موهای سیاه ِ زن
    قطاری را میماند
    که عشق را
    در اولین کوپه اش
    با خود می برد...

بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم!؟

نیکی فیروزکوهی

‏* عنوان از بهمن محمد زاده:‏
بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم!؟ / از کدامین پنجره باید تمنایت کنم!؟

راستی گمشده ات کیست؟

من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم؛
وَ برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی...

مینا آقازاده

در روز اربعین همه ما را شناختند.... با نام مستعار زیارت نرفته ها...!

تو می روی سفر اما روایتش با ما
روایتِ پر ِ سوز، پر ز غربتش با ما

پیاده رفتن ِ تا کربلا برای شما
و صورتی پر ِ اشک، آه و حسرتش با ما

+ عنوان از علی رضایی 

+ باز داغ کربلا بر سینه ام امسال ماند/ نامه اذن دخولم اربعین امضا نشد

+ ای رفیقان که سوی شهر حسین در سفرید/ این دل غمزده و زار مرا هم ببرید
زیر یک پرچم و بیرق همگی سینه زدیم/ شرط و انصاف نبوده که شما ها بپرید

من ز جهان بریده ام!

تـا
تـو
مـُراد ِ مـَن دهی
کشته مرا فراق ِ تو...

رهی معیری

بیا که مرا با تو ماجرایی هست...

بیا که مرا با تو ماجرایی هست

مادرم همیشه می گفت

هرگز

تمام خود ت را

برای هیچ مردی خرج نکن!

من اما

خساست مادرم را به ارث نبرده ام

حیف...!

شاید حالا

کمی از خودم

ته ِ جیبهایم باقی مانده بود...

هستی دارایی

عنوان از سعدی

نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را

آبان هوایش غرق دلتنگیست
عطرِ تو را در مُشتِ خود دارد

فهمیده خیلی دوستت دارم
هِی پشت هم با عشق میبارد 

شاعر : مریم قهرمانلو 

+ عنوان از اصغر معاذی 

نگیر از این دل دیوانه ابــــر و باران را /هوای تنگ غروب و شب خیــــــابان را
تو نیستی غــــم پاییز را چه خواهـم کرد / 
و بی پرنده­ گی عصر های آبــان را

چای  با تو می چسبد فقط...

چای من لبریز و لب دوز است و لب سوز است، آآآی!

می خوری با من تو چای؟

گرچه کامم تلخ و چایم تلخ و روزگارم نیز تلخ

امّا دلبَــــرم

گر تو آیی

لب گشایی

لب بریزی

لب بسوزی

لب بدوزی

وااای!

بَه چه محشر می شود

اندازه ی یک چای خوردن

کام ِ من شیرین نمایی

دلبرم

ماه ِ آبان است و چای

با تو می چسبد فقط...

من  و یار و دل دیوانه، بساطی داشتیم..

هیچ حواسم نبود

دو فنجان ریختم...

آلیستر دانیل

* یک داستان شش کلمه ای به نام "اندوه" که بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شده است.

بوی چیدن از دست باد می آید ..

پاییز شد که خاطره ها دوره ام کنند 

فصل خزان ، محاکمه ی دوره گرد هاست 

شاعر : فرامرز عرب عامری

+ عنوان از : سهراب سپهری  

صدایم کن!

 

دلم می خواست

وقتی می آمدی خواب باشی

بعد من در چشم های تو نگاه می کردم وُ

خودم را می دیدم

 

می خواستم وقتی بیایی

هوا خوب باشد

شب اگر بود ماه داشته باشد

- آن هم قشنگ

وَ روز اگر بود، روزیش هم، همراه ِ خودش بود وُ

آفتاب َش ناز تابیده بود

 

وقتی می آمدی دلم می خواست

بهار شده باشد

یا پاییز یا زمستان یا..

هرچی!

 

وقتی می آمدی

دلم می خواست

بیایی...

 

*شعر از افشین صالحی

*عنوان از ؟

           "صدایم کن، بگذار تمام شود این فصل سیاه لعنتی!"

مگه داریم ... مگه میشه ؟

       اگه زائــــرت نباشــــم..شب من سحـــر نميشه

                                                                       دوري از صحـــــن تو آقا..آتيــــشم زده هميشه

       حالا نـزديك يه ســـــاله كه منو حــــــرم نبردي

                                                                        من يه سال نيام زيارت؟!مگه داريم؟مگه ميشه؟

 

 

+ شاعر  : ؟

+ عکس از پرتال جامع آستان قدس رضوی 

ولی باران که می گیرد..

سپردم به فراموشی به سختی خاطراتت را

ولی باران که می گیرد..

ولی باران که می گیرد...

محمدرضا شرافت

*این شعر یکی از زیباترین شعرهایی ست که تا بحال خوندمش... خیلی وقته که میخاستم بذارمش ولی عکس مناسب نمیافتم...

این عکس هم خیلی به دلم نچسبید اما...

*کامل شعر را بخوانید

ادامه نوشته

سفر بهانه ی خوبی برای رفتن نیست/ نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

حسود نیستم اما خودت ببین حتی
چراغ خانه ی مهتاب بی تو روشن نیست...

مهتاب

مژگان عباسلو
كامل غزل

* نميدونم شعر و تصوير چه قدر به هم ميان، ولى اول بار كه ديدمش، اين بيت تو ذهنم اومد. كل شعر هم خيلى خوبه، يه جور خاصى، بيت بيت ش... يه بار براى خودم خوندم و ضبط كردم و با همون لحن و حس هميشه تو ذهنم ميپچه.

ادامه نوشته

گله ای نیست .. من و فاصله ها همزادیم

تنهایی ام  را مي برم با خود ، تا در خيابان ها بچرخانم

از من تو را مي خواهد و از تو ، تنها برايش شعر مي خوانم
 
 
+ باقی این  شعر قشنگ   را  سپردم به ادامه ی مطلب 
 
+شعر از زنبق سلیمان نژاد  و عنوان از محمد علی بهمنی 
 
+ دلتنگ که میشوی .. دنیای کوچکت پر می شود از شعر های کوچک غمگین :(  (سوما تکیه خواه )

 

ادامه نوشته

اینجا هم خبری نیست...

میدانی؟ هربار که می ایستم

هربار که زندگی میگذرد

هربار...هربار...

یادم می افتد هنوز چقدر حرف های نزده داریم...

چقدر من

چقدر تو

هنوز کنار هم ننشسته ایم و ...

راستی!

اینجا چقدر جای تو خالی ست...

هنگامه هویدا

*شعر  ِ کاملش..

ادامه نوشته

باد ما را با خود خواهد برد؟

در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست
گوش کن
وزشِ ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم...

 

زن در باد
فروغ فرخزاد
همراهى اصلى از اينجا

كامل شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

چه فرقی میكند؟!‏

مثل سنگی زیر آب از خویش میپرسم مدام
ماه پایین است یا بالا؟ چه فرقی میكند؟!نور ماه و آب

فاضل نظری 
كامل غزل
 

* تصوير؛ حس سنگِ زيرِ آبِ بيت را به من ميداد.

بنویسید به سنگ لحدم...‏

بگو تا کی ز غم افسرده باشم؟
ز هجــران گلم پژمــرده باشم؟
از آن ترسم که چون از در درآیی
من از داغِ فراقت مرده باشم...

سنگ قبر

* همراهی عکس و شعر از اینجا

* عنوان را از شعری برداشتم که روی سنگ قبر مادربزرگ نوشته اند:

بنویسید به سنگ لحدم .... من فقط عشق حسین بن علی را بلدم
ننویسید که او خادمِ بدعهدی بود .... بنویسید که او منتظر مهدی بود...
از اينجا مداحى اى با اين تكه بشنويد.

 

* این پست خودم را مرور میکردم، اشکم همینطور می آمد... همین است خب...                                                                                                                                                               داریم از نیامدن ت پیر میشویم آقا...

* حتی خیالِ بی تو شدن میکشد مرا... کارم به روزگار جدایی نمیرسد...

* جمعه ای که روزِ شهادت پدر بزرگوارشان، امام حسن عسکری علیه السلام است... آدم دلش بیشتر میگیرد... آن هم وقتی حدیث آن حضرت را بخوانی که:
شدیدتر از یتیمى که به پدرش دسترسی ندارد، یتیمی ست که به امام زمانش دسترسی ندارد و نميداند حكم او در مسائل دین چيست!

*

چه قدر فاصله سنگین است

چه‌قدر دور شده‌ام

وقتی بر می‌گردم

و به فاصله‌ام با تو

نگاه می‌کنم

پاهایم

سست می‌شود

دوست دارم همان‌جا بنشینم

و رو به تو

بمیرم ...

شعر از اینجا

*عنوان قسمتی از شعر محمدرضا عبدالملکیان

* عکس را سالهای خیلی دور در نمک آبرود گرفته ام