با من بمان..
من بد بودم اما بدی نبودم
تو خوبی
و این همهی اعترافهاست
تو را شناختم.. تو را یافتم.. تو را دریافتم و همهی حرفهایم شعر شد.. سبک شد
عقدههایم شعر شد.. سنگینیها همه شعر شد
بدی شعر شد.. سنگ شعر شد ..علف شعر شد.. دشمنی شعر شد
همه شعرها خوبی شد
به تو گفتم: «گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم.»
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همهی اقرارهاست، بزرگترین اقرارهاست
دلم میخواهد خوب باشم
دلم میخواهد تو باشم و برای همین راست میگویم
نگاه کن:
با من بمان!

شاملــــــو
تو خوبی
و این همهی اعترافهاست
تو را شناختم.. تو را یافتم.. تو را دریافتم و همهی حرفهایم شعر شد.. سبک شد
عقدههایم شعر شد.. سنگینیها همه شعر شد
بدی شعر شد.. سنگ شعر شد ..علف شعر شد.. دشمنی شعر شد
همه شعرها خوبی شد
به تو گفتم: «گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُرشکوفه شوم.»
من به خوبیها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبیها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همهی اقرارهاست، بزرگترین اقرارهاست
دلم میخواهد خوب باشم
دلم میخواهد تو باشم و برای همین راست میگویم
نگاه کن:
با من بمان!

شاملــــــو
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 23:45 توسط م.ب
|