چهرهی رویا
نه
غربت تصور واژههای من نیست
غربت جای خالی توست
در خیال شعری
که دست به هرچه میساید
تویی ..نبودنی
که مثل عمر
بر چهرهی رویا ترک میخورد
و دستهایش را میلرزاند
وقتی امید مثل عطر نیلوفر
در مرداب فرو میرود
غربت، آرزوی صدا کردن نام توست
با همان لحن روز نخست
تو نیستی
و غربت، سرگیجهی رنگ های روشنیست
که هر روز
دور از آفتاب تو
با رویای رنگینکمان
در ابرهای تیره گم میشوند
ماندانا زندیان
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 10:6 توسط م.ب
|