رویایی بر باد!!
پرنده
هی پرنده ی بی پروا
در پی آن فوج گمشده بر مه آشیان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ی رویا ها را با خود برد!!
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 11:28 توسط م.ب
|
پرنده
هی پرنده ی بی پروا
در پی آن فوج گمشده بر مه آشیان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ی رویا ها را با خود برد!!
نه
غربت تصور واژههای من نیست
غربت جای خالی توست
در خیال شعری
که دست به هرچه میساید
تویی ..نبودنی
که مثل عمر
بر چهرهی رویا ترک میخورد
و دستهایش را میلرزاند
وقتی امید مثل عطر نیلوفر
در مرداب فرو میرود
غربت، آرزوی صدا کردن نام توست
با همان لحن روز نخست
تو نیستی
و غربت، سرگیجهی رنگ های روشنیست
که هر روز
دور از آفتاب تو
با رویای رنگینکمان
در ابرهای تیره گم میشوند
ماندانا زندیان