رفتن؛ رسیدن است...
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک
ما،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما،
در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما،
در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ،
خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو
را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد
ما، از کال چیدن است
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 9:19 توسط نجوا
|