قفل
تو نیستی و درها دیوارند
صدایت باید در خانه مانده باشد
صدایت را میزنم به دیوار، برمیخورد، میپیچد
میبینم صدای خودم است
کجایی با تمام موهات روبهروی پنجره بایستی باد مو شکافی کند؟
عکسی که در حافظیه انداختهای را بر داشتم
خندیدهای که عکس خندهدار باشد
موهات هنوز فرق داشتند با خودت
وقتی نیستی باد چگونه شب را از صورت صبح کنار بزند؟
انگشتهات را بردهای که موهات را نریزند توی صورتت
پنجره را وا نکنند هوایی عوض کند
دستهات را بردهای برایم چای نریزند
وقتی نیستی تمام اتاقهای جهان خانهخالیاند
تو نیستی جهان اتاق مخروبهایست
و دیوارهاش پر از فراموشند.
«محمد کاظم حسینی»
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:57 توسط ایو
|