گنجشک نشدم

که برایم دانه بریزی

و حتی بند کفشی

که دست هایت پروانه ام کنند.

من

به غبار روی میز

که نوازشگرانه

با تکان دستت محو می شود

حسادت میکنم!

 

"علی شفاعت پناهی"