خنده هایم را بیاور..
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...

عطر صلوات میدهند این گل ها، این دست ها
عین شین قاف
حرف
كه میزنی
من
از هراس طوفان
زل
میزنم به میز
به
زیرسیگاری
به
خودكار
.
تا
باد مرا نبرد به آسمان.
.
لبخند
كه میزنی
من
ـ
عین هالوها ـ
زل
میزنم به دستهات
به
ساعت مچی طلاییات
به
آستین پیراهن ات
تا
فرو نروم در زمین.
دیشب
مادرم گفت:
تو از دیروز فرورفتهای
در
كلمهای انگار
در
عین
در
شین
در
قاف
در
نقطهها!

به دستانِ تو عادت كردم
این گناه ست ولی جان تو عادت كردم...

دستم اندازۀ یك لمسِ بهاری سبز است
بس كه بی پرده به دستانِ تو عادت كردم...
معجزه ی دست های تو!
گنجشک نشدم
که برایم دانه بریزی
و حتی بند کفشی
که دست هایت پروانه ام کنند.
من
به غبار روی میز
که نوازشگرانه
با تکان دستت محو می شود
حسادت میکنم!
"علی شفاعت پناهی"

او مسير مخفی یادها را می دانست....
رفتن هم حرف عجیبی است شبیه اشتباه آمدن!
گفت بر مي گردم،
و رفت،
و همه ی پل های پشت سرش را ويران کرد.
همه می دانستند ديگر باز نمی گردد،
اما بازگشت
بی هيچ پلی در راه،
او مسير مخفی یادها را می دانست....
کامل اشعار در ادامه مطلب...
دستِ مرا بگیر...
دستِ من گیر که این دست همان است که من
بارها از غمِ هجرانِ تو بر سر زده ام...
رکن الدین قمی
بیا دنیا را عوض کنیم
گاهی
تنها دو نفر میتوانند
تمام دنیا را پشت میز كافهای
مثل یك حبه قند در فنجانی چای
به هم بزنند...

بیچاره؛ دست های دلتنگ شده ام...
وقتی که دل دستهایم
تنگ میشود برای انگشتان کوچکت
آنها را میگذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوری ات را معنا کنم!
سرمای تو..
تو سرد بودی
خیالی نیست
به "ها" کردن دستانم عادت دارم

دستت را به من بده...
سیبی برای ما...
دستانِ
من نمیتوانند
نه؛ نمیتوانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند!
تو
به سهم خود فکر میکنی
من
به سهم تو!
کی فکرشو میکرد؟
دستت تو دست ِ من، هم پای ِ هم رفتن
با هم خطر کردن، کی فکرشو میکرد؟
نزدیک و هم پرسه، شبی که بی ترسه
من، تو، خدا، هر سه، کی فکرشو میکرد؟
کامل شعر در ادامه مطلب
* ممنون ميشم نظرتون راجع به اين عكس هم بگيد. در ادامه مطلب با آن تصوير همراه شده.
صلح میدهند مرا با من...
دستانت را دريغ نكن، تشنه ايم...
يَدَاكِ
سحابتانِ ربيعيّتانْ
لولاهُمَا..
لمات العالمُ عَطَشاً...
دستانت
ابر بهاریند
اگر نباشند
جهان از تشنگی خواهد مُرد...
گره زلفش ره دین میزد ...
با من بگوی،
که خیالات خوش را
در کدامین کارگاه
می بافند...
شکسپیر
عنوان برگرفته از اشعار حافظ
جغرافیای دستانت
بعد از آن ھمه سرگردانی
روی وجب به وجب خاک
بعد از آن ھمه جستجو روی نقشه ھای جھان
دانستم
دستان توست، وطنِ من!
به دامنه برو؛ کمی بابونه وحشی برایم بیاور... به درمانم شتاب کن!
در انتظار آن دست هایم
که برایم کمی بابونه وحشی بیاورند
شاید کمی آرامم کنند...
دلنوشته ها
(نجوا رستگار)
* در گوش ت میگویم:
بابونه، بهانه است
بی تو
بابونه ها هم آرامم نمیکنند
دست هایت را برایم بیاور...
بهار؛ دستهایِ تو بود...
بهار را دنبال می کنم
به دست های تو
می رسم
* شاعرش، در نهم فروردین 1383، بر اثر سکته قلبی، از دنیا رفت. روحش شاد
بيا باغچه ای بیابیم
محبوبم!
بیا
باغچهای
پیدا کنیم
تو
دلت را دفن کن
من
دستهایم را

فکر
میکنی
این
همه گل و گیاه
چه
طور روی زمین سبز شدهاند؟*
از رو آتیش بپر، بیا!
تا از تاریکی نترسیم
دستم را بگیر
تا از آتـــش بگذریم
آنانکه سوختند
همه تنها بودند!
"مثل یک حباب آبی"
از رو آتیش بپر بیا/ برگرد برو از سر بیا/ بگو بگو با من بگو/ سرخی تو از من/ زردی من از تو...
*به مناسبت چهارشنبه سوری
* این شعر را که در نت سرچ کنید، با حذف قسمت اول، از زرتشت آورده شده که اشتباه است.
بگذار سرانگشتانم تو را بیشتر لمس کنند...
دست هایم را رو به
خودت گرفته ام
رو
به آسمانت
با
برف یا باران
فرقی
نمیکند
تنها؛
کمی بیشتر،
بر
من ببار...
سبز خواهم شد، ميدانم، ميدانم
دست هایم را
در باغچه میكارم
سبز خواهم شد،
میدانم، میدانم، میدانم....
* برای سالمرگ فروغ، دلم خواست اين تيكه از شعر "تولد ديگر"ش رو كه دوست دارم، بيارم.
يادمه استادم ميگفت؛ از نشانه های مطالعه فروغ تو ادبيات عرب همین شعره که برگرفته از شعر امام علی عليه السلام ئه.
سکوت دست ها...

سکوت تنها مختص لبها وگوشها نیست..
برای درک سکوتم
گاهی دستهایم نیز
حرفی دارند
برای نگفتن!
دلنوشته ها...
* بمنظور درخواست دوستان برای استفاده از کدهای اهنگی که برای وبلاگ تولید کرده بودیم این صفحه جداگانه رو ایجاد کردیم ،من بعد کدهای تولید شده رو اینجا خواهم گذاشت تا دوستان هم استفاده کنند.
پ.ن: اهنگ جدید بلاگ درحال پخش (+) تیتراژ پایانی جدایی نادر از سیمین.
** روش استفاده : کدها رو کپی کرده ودر قسمت تنظیمات بلاگ قرار دهید.
دستم بگیر...
دستم بگیر
دستم را تو بگیر
التماس دستم را بپذیر
درمانی باش،
پیش از آنكه بمیرم...
آغازی باش، تا پایان نپذیــرم...
پ.ن: آهنگ ش با صدای فرامرز اصلانی ست که میتوانید از اینجا یا اینجا بگیرید و بشنوید.
شاعرش هم خود "فرامرز اصلانی" ست گویا.
این یکی عکس را هم ببینید، به نظرم این هم به شعر می آمد. اگر ارجحیتی میبینید، بفرمایید!
خودم فکر کردم، همین که آورده ام برای کل شعر مناسب تر است و آنی که لینک داده ام، به این تکه بیشتر بیاید.
دستم بوی گل گرفت
دستانم
بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل،
محاکمه کردند
اما هیچکس گمان نکرد
شاید گلی کاشته باشم...
سينا به منش
اعتراف
مرد باش و اعتراف كن كه سارقي
...
نترس
...
اينجا به جاي تو ي دل رُبا
این من ِ دل از دست داده ام که دربندم...
ناشناس
جاي من خالي است...
جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟...
ما دوباره سبز میشویم
این
قرارداد،
تا ابد میان ما برقرار باد:
چشمهای
من به جای دستهای تو
من
به دستِ تو، آب می دهم
تو
به چشمِ من، آبِرو بده
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز
می شویم...

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست *

امشب تمام حوصلهام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار میشدی!
تکرار...